انجام گرفت. او کسانی که پیغمبراکرم (ص) از مدینه طردشان کرده بود، مثل حکم بن ابی العاص در اعلام زرکلی (ج 2، ص 266) آمده است: حکم بن ابی العاص در فتح مکه اسلام آورد و به مدینه ساکن شد و چون افشاء سر پیامبر(ص) را کرد پیامبر او را به طائف تبعید کرد. در زمان خلافت عثمان به مدینه برگشت و در سال 32 هجری مرد، و او عموی عثمان بن عفان بود. نقل از الاصابة، ج 2، ص 28؛ تاریخ اسلام ذهبی، ج 2، ص 95. را به مدینه آورد و مروان بن حکم و دیگر قوم و خویش هایش را به دور خود جمع کرد و آنها را بر بیت المال مسلمین مسلط ساخت، به گونه ای که سر و صدای همه بلند شد؛ و در نهایت به قیام مردم و کشته شدنش انجامید.
از جمله کارهایی که عثمان کرد این بود که در تقسیم بیت المال بین عرب و عجم امتیاز قائل شد و گفت: عرب ها از باب این که در گرویدن به اسلام و دفاع از پیغمبر پیشقدم بودند حقوقشان از بیت المال باید زیادتر باشد، اما عجم ها و موالی حقوق کمتری داشته باشند. برای بزرگان و نخبگان امتیاز قائل شد و کم کم این یک اصل مسلم شد که رؤسا و نخبگان و شخصیت ها از امتیاز بیشتری برخوردار باشند.
یکی دیگر از کارهای نادرست عثمان این بود که برای مناطق مختلف حاکمان نالایق انتخاب میکرد و در سپردن پست ها اقوام و خویشان خود را مقدم میداشت؛ از جمله عبدالله بن سعد بن ابی سرح وی که قبل از فتح مکه مسلمان شده بود، در مدینه در خدمت رسول خدا6 کتابت وحی میکرد؛ ولی بعد از مدتی مرتد شد و به سوی کفار قریش در مکه برگشت. در فتح مکه جزء شش نفری بود که پیامبر دستور قتل آنها را صادر کرد و او به عثمان پناهنده شد. عثمان او را به محضر پیامبر آورد و درخواست عفو او را کرد؛ پیامبر مدتی سکوت کرد و عثمان درخواست خود را چند بار تکرار کرد تا این که پیامبر قبول کرد و او با پیامبر بیعت کرد. وقتی که از محضر پیامبر بیرون رفت، پیامبر فرمود: خاموش ماندم که یکی از شما برخیزد و او را بکشد. یکی از یاران گفت: ای پیامبر چرا اشاره نکردی ؟ پیامبر فرمود: من با اشاره کسی را نمی کشم، و در شأن پیامبر نیست که با اشاره چشم خیانت کند. ر.ک : المغازی، واقدی، ج 2، ص 855 و 856؛ طبقات الکبری، ابن سعد، ج 2، ص 103 و 107؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 357؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 59. را که برادر رضاعی اش بود حاکم مصر قرار