اگر قرار بود ائمه (ع) انسانهای گوشه گیری باشند و به آنچه در جامعه میگذرد کاری نداشته باشند، حکومت ها با آنها کاری نداشتند و دچار زندان و حصر و این همه سختی نمی شدند.
ثالثا: در اسلام بر فعالیت های اقتصادی، تأمین زندگی و ایجاد وسعت در زندگی خانواده تأکید شده، و از این که انسان سربار دیگران باشد مذمت شده است.
مرحوم صاحب وسائل در ابتدای کتاب التجارة، روایات زیادی درباره طلب رزق آورده است که در آنها سفارشهای بسیاری به افراد برای کار و فعالیت، تجارت، دامداری، زراعت و تولید شده است. به عنوان نمونه در باب چهارم از ابواب مقدمات تجارت با عنوان: "استحباب طلب الرزق و وجوبه مع الضرورة" شانزده روایت نقل کرده است، اولین روایت این باب را از کافی نقل میکند که مرحوم کلینی به دو طریق از ابن ابی عمیر از عبدالله بن الحجاج از امام صادق (ع) نقل میکند که حضرت از محمد بن منکدر نقل میکند که میگوید: من خواستم امام باقر(ع) را موعظه کنم ولی او مرا موعظه کرد. محمد بن منکدر میگوید: در ساعت گرمی از روز به اطراف مدینه رفتم و به ابوجعفر محمد بن علی (ع) برخورد کردم، ایشان سنگین وزن و سمین بود و به دو غلام تکیه داده بود، وقتی این حالت را دیدم پیش خود گفتم: "شیخ من أشیاخ قریش فی هذه الساعة علی مثل هذه الحالة فی طلب الدنیا أما لاعظنه": "پیرمردی از پیرمردان قریش در این وقت روز و با چنین حالتی در طلب دنیاست، او را موعظه خواهم کرد." محمد بن منکدر میگوید: به امام باقر(ع) نزدیک شدم و به ایشان سلام کردم در حالی که از صورتشان عرق میریخت، پس عرض کردم: "أصلحک الله ! شیخ من أشیاخ قریش فی هذه الساعة علی هذه الحالة فی طلب الدنیا ! أرأیت لو جاء أجلک و أنت علی هذه الحال ؟!" یعنی: "خدا کارت را اصلاح