"من لایحضره الفقیه" این خطبه را به طور مفصل نقل کرده که چند صفحه است.من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 427 تا 432.
آنچه ایشان نقل کرده همه آنچه را که مرحوم سید رضی آورده شامل میشود بجز چند جمله که سید رضی نقل کرده ولی در آنجا نیست؛ اما همان طور که عرض کردم خطبه ای که صدوق نقل کرده بسیار مفصل است. مرحوم شیخ طوسی نیز در "مصباح المتهجد" آن را به نقل از زید بن وهب آورده است.مصباح المتهجد، ص 339.
ستایش خداوند نسبت به گذشته و استمداد از او برای آینده
"نحمده علی ما کان، و نستعینه من أمرنا علی ما یکون"
( خدا را بر آنچه که بوده و محقق شده سپاس میگوییم، و برای آنچه که خواهد بود در کار خویش از او یاری میجوییم.)
در ادبیات گفته شده فعل ماضی بر وقوع کاری یا حالتی در گذشته دلالت میکند و فعل مضارع بر وقوع کار یا حالتی در حال یا آینده دلالت دارد؛ اما همان گونه که میدانید در فعل زمان نیست، منتها فعل ماضی بر تحقق دلالت میکند و امر متحقق نسبت به امور مادی قهرا ماضی میشود؛ کاری که انجام شده قطعا گذشته شده هر چند یک آن گذشته باشد. و فعل مضارع بر کار و فعل مترقب دلالت میکند، یعنی بر چیزی که انتظار تحققش هست، که این هم قهرا در آینده خواهد بود. بنابراین زمان جزء معنای فعل نیست و این گونه نیست که زمان گذشته جزء فعل ماضی و زمان حال و آینده جزء فعل مضارع باشد. از همین رو فعل ماضی را برای خداوند هم به کار میبریم، مثلا میگوییم: (کان الله علیما حکیما) سوره نساء (4)، آیه 17. حال آیا این عبارت معنایش این است که خدا در زمان گذشته علیم و حکیم بوده است ؟! حقیقت این است