سرمدی بودن خدای سبحان
"ألاول فلا شئ قبله"
( خدایی که اول است، پس چیزی پیش از او نیست.)
مقصود از "ألاول" اول زمانی نیست؛ زیرا زمان از حرکت انتزاع میشود، و حقیقت زمان همان اندازه و مقدار حرکت است، و اگر حرکت نبود ما نمی توانستیم زمان را به دست آوریم و آن را اعتبار کنیم. موضوع حرکت هم ماده است که در آن تدرج و حرکت وجود دارد. حال این حرکت چه حرکت جوهری ذاتی باشد که مرحوم صدرالمتألهین بر آن اصرار دارد، و چه حرکت در اعراض که دیگر فلاسفه قائل اند. مرحوم صدرالمتألهین بر این باور است که اشیای عالم ماده در جوهر ذات تحرک و تدرج دارند، و زمان مقدار حرکت جوهری است.
در هر صورت حرکت ویژگی عالم ماده است، عالم ماده مهد حرکت است؛ و خدا و مجردات، فوق عالم ماده هستند و درباره آنها حرکت مطرح نیست. پس خداوند اصلا در عمود زمان و مکان واقع نمی شود. لذا مقصود از اول بودن خداوند، اول بودن در مرتبه وجودی است؛ یعنی خدا در رأس نظام وجود واقع شده است؛ بعد عالم مجردات است که مخلوق خدا میباشد؛ و در آخر عالم ناسوت و ماده است که مساوق با حرکت و زمان است.
"فلا شئ قبله": قبل از خداوند در نظام وجود چیزی نبوده است؛ برای این که همه معلول خدا هستند و خداوند علة العلل است و معلول چیزی نیست. خداوند مبدأ المبادی و در رأس هرم هستی قرار دارد و چیزهای دیگر همگی جلوه و تجلی خدا هستند.
"و الاخر فلا شئ بعده"
( و خدایی که آخر است، پس چیزی بعد از او نیست.)