1 - "غوص الفطن" یعنی غواصی کردن و فرو رفتن در دریا؛ که بنابر این نقل، حضرت معارف و علوم عقلی را که از خداوند و صفات و کمالات او بحث میکنند به دریای بی پایانی تشبیه کرده اند که اندیشه های ژرف نگر به اعماق آن نمی رسد.
2 - "حسن الفطن" یعنی زیرکی های خوب.
3 - "حدس الفطن" یعنی حدس زیرکی ها، که البته خیلی معنای روشنی ندارد.
4 - "حس الفطن" یعنی احساس زیرکی ها.
در هر صورت به نظر میرسد "حدس الفطن" معنای درستی ندارد؛ مگر این که "حدس" را در اینجا به معنی "تیزهوشی" بگیریم، یعنی هوشهای تیز، گوهر تابناکش را در نیابند. ولی سه نسخه دیگر هر کدام باشد معنای صحیحی دارد. مطابق احتمال دوم و چهارم حضرت میفرماید: زیرکی ها هر چقدر خوب باشد و یا احساس زیرکی هر چه زیاد باشد، نمی تواند به ذات خداوند برسد؛ افراد به هر مقدار که زیرک و خوش ذوق و عمیق باشند نمی توانند به ذات خدا احاطه پیدا کنند؛ چرا که همه محدود هستند و خدا غیرمحدود است، و احاطه محدود بر غیرمحدود محال است.
خدای سرمدی
"ألا ول الذی لا غایة له فینتهی، و لا آخر له فینقضی"
( اولی است که غایتی برای او نیست تا به پایان رسد، و آخری برایش نیست تا سپری گردد.)
خداوند نه اول زمانی یا مکانی دارد و نه آخر؛ اساسا خداوند فوق عمود زمان و مکان است تا بخواهد اول و آخر داشته باشد. اول و آخر به این لحاظ درباره امور مکانی و زمانی است که مخصوص عالم ماده است و خداوند فوق ماده و مادیات است؛ به همین جهت درباره خدا اصلا زمان و مکان مطرح نیست.
اصطلاحا به موجودی که اول نداشته باشد "ازلی" میگویند؛ ازلی یعنی موجودی