صفحه ۹۷

عثمان را کشتند و حضرت امیرالمؤمنین (ع) را به خلافت برگزیدند، حضرت نامه ای به حاکم یکی از مناطق یمن نوشت و ضمن این که او را به حکومت ابقا کرده و دستورالعمل هایی برای او نوشتند، از او خواسته بودند ده نفر از افراد ممتاز و برجسته ای را که صد در صد مورد اعتماد هستند به مدینه بفرستد تا در معیت امام باشند، وقتی نامه حضرت به دست آن حاکم رسید روی منبر رفته و با شوق زایدالوصفی نامه حضرت را روی منبر برای مردم خواند، مردم از این که داماد پیغمبرخدا(ص) به خلافت تعیین شده خیلی خوشحال شدند و اظهار شادمانی کردند، بعد در مورد درخواست حضرت صد نفر را انتخاب کرد و از بین آن صد نفر هفتاد نفر را برگزید تا بالاخره از بین آنها ده نفر را که از زبده ترین افراد بودند انتخاب کرد و آنها را به مدینه اعزام نمود.

این ده نفر از این که بنا به درخواست حضرت انتخاب شده و عازم مدینه هستند و می‎خواهند در رکاب حضرت امیرالمؤمنین (ع) باشند خیلی خوشحال بودند، و وقتی به مدینه آمدند هر کدام خطابه ای خوانده و اظهار خوشحالی کردند. بعد حضرت از یکایک آنان نام و مشخصاتشان را پرسید تا این که به ابن ملجم رسید فرمود: نام شما چیست ؟ گفت: نامم عبدالرحمن است، حضرت پرسیدند فرزند چه کس ؟ گفت: ملجم مرادی ! وقتی حضرت نام پدر و نام قبیله او را شنید از روی تعجب پرسیدند: مرادی ؟! او گفت آری، آنگاه حضرت شعری خواندند و فرمودند: امان از مرادی، ابن ملجم نگران شده و گفت من از مخلصین شما هستم، تا این که وقتی رفتند حضرت فرمودند: این شخص قاتل من است.این قسمت از شرح خطبه هفتاد به این درس منتقل شده است. منهاج البراعة، ج 5، ص 127 به بعد

به هرحال ابن ملجم یکی از ارادتمندان و علاقه مندان به حضرت امیر(ع) بود

ناوبری کتاب