صفحه ۶۹

یک نور خیلی کمی را احساس می‎کند. اینجا حضرت اصحاب معاویه را به آنها تشبیه کرده و می‎خواهند بفرمایند: من منتظرم که این مردم با آن احساس کمی که از دین دارند راه حق را پیدا کنند و به ما ملحق شوند. و بعد می‎فرمایند:

"و ذلک احب الی من ان اقتلها علی ضلالها، و ان کانت تبوء بآثامها"

(و این هدایت آنان نزد من محبوبتر از این است که با آنها بجنگم، گرچه آنها با گناهانشان باز می‎گردند.)

"ذلک" اسم اشاره است و ظاهرا به جمله "فتهتدی بی" در جمله قبل می‎خورد؛ یعنی این که اهل شام به وسیله ما هدایت شوند "احب الی" نزد من محبوبتر و بهتر است "من ان اقتلها علی ضلالها" از این که آنها را بر همان ضلالت و گمراهی ای که دارند بکشم، "و ان کانت تبوء بآثامها" گرچه با همین حال هم که آنها را بکشیم جهنم آن را خودشان می‎روند، اما هدایت اینها برای من مطلوب است.

اینجا ابن ابی الحدید حدیثی را در این باب از رسول خدا(ص) نقل می‎کند که در جنگ خیبر به علی (ع) فرموده اند: "لان یهدی الله بک رجلا واحدا خیر لک مما طلعت علیه الشمس"شرح ابن ابی الحدید، ج 4، ص 14 اگر خدا یک نفر را به وسیله تو هدایت کند برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن طلوع می‎کند.

بنابراین اگر علی (ع) در شروع جنگ تأخیر می‎اندازد نه برای آن است که از جنگ و مرگ می‎ترسد و وحشت دارد و نه برای این که در مورد معاویه و اهل شام شک و تردید دارد، بلکه مقصود حضرت اعلام حقانیت و رسیدن لشگر شام به حق و عدالت است، و این کار در نظر حضرت از هر چیزی بهتر است. از اینجا فلسفه جنگهای اسلامی روشن می‎گردد که هدف از آنها کشورگشایی و غلبه بر دشمن نیست بلکه هدف هدایت انسانها و اجرای حق و عدالت است.

ناوبری کتاب