"ذل" از ماده "ذلول" به معنای رام است و ضمیر مذکر در آن به "آب" برمی گردد. "مستخذیا" از "استخذاء" به معنای انکسار و شکستگی است. "تمعکت" از "تمعک" به معنای غلطیدن است و ضمیر "هی" در آن به "زمین" برمی گردد. "کواهل" جمع "کاهل" و به معنای از پشت گردن تا کمر آمده است. معنای جمله چنین است که وقتی زمین با شانه هایش روی آب غلطید، هیجانهای آب شکست و آرام گرفت.
"فاصبح بعد اصطخاب امواجه ساجیا مقهورا، و فی حکمة الذل منقادا اسیرا"
(پس آب بعد از هیاهو و غوغای امواجش آرمید، و گردن در حلقه آهنین لجام گذاشت و فرمانبردار و اسیر شد.)
"اصبح" از افعال ناقصه و به معنای "صار" است. "اصطخاب" از باب افتعال به معنای سر و صداست، "اصطخاب امواجه" یعنی سر و صدای امواجش. "ساجیا" به معنای ساکت، و "مقهورا" به معنای شکست خورده است؛ میفرماید: "فأصبح بعد اصطخاب امواجه ساجیا مقهورا" بعد از آن که طوفانهای آبها تمام شد سر و صدای امواج ساکت و شکست خورده گشت، آبی که آن همه هیجان داشت و آن همه طوفانی بود مقهور گشت.
"حکمة" به معنای آن قطعه آهنی است که به افسار اسب است و در دهان اسب قرار میگیرد، کاربرد این آهن در لجام اسب این است که اسب را از چموشی کنترل میکند؛ ریشه کلمه "حکم" نیز "حکمة" میباشد، و این که به رأی قاضی "حکم" میگویند برای این است که آن رأی محکوم علیه را از طغیان کنترل میکند؛ "حکمة الذل" یعنی دهان بند ذلت. جمله "و فی حکمة الذل ..." عطف به "بعد اصطخاب" است و اصل عبارت به این صورت میباشد: "و اصبح فی حکمة الذل منقادا اسیرا" و آب در دهان بند ذلت فرمانبردار و اسیر گشت. در این جمله آبها را به اسب، و زمین را به دهنه تشبیه فرموده؛ و جمله کنایه از این است که