آنهایی هستند که گامهای آنان تا نهایت و منتهای زمین پایین را پاره کرده است، به این معنا که پاهای آنها تا آخرین نقطه زمین فرو رفته است.
شاید این جمله کنایه از این باشد که این قسم از ملائکه موکل زمین هستند و بر تمامی آن تسلط دارند؛ مثلا نقل شده: "ان لاسرافیل جناحین احدهما فی اقصی المشرق و الاخر فی اقصی المغرب" برای اسرافیل دو بال وجود دارد یکی در منتهای شرق و دیگری در منتهای مغرب. حال آیا واقعا بالهای اسرافیل به این بزرگی است ؟ و مگر همه بدن اسرافیل چه مقدار بزرگ است که بالهای به این بزرگی متناسب با اوست ؟ و یا این که این عبارت کنایه از تسلط او بر مشرق و مغرب است ؟ بنابراین ممکن است مقصود حضرت از این عبارت همین معنا باشد که: این قسم از ملائکه مشرف و مسلط بر زمین هستند.
"فهی کرایات بیض قد نفذت فی مخارق الهواء، و تحتها ریح هفافة تحبسها علی حیث انتهت من الحدود المتناهیة"
(پس این قدمهای ملائکه همانند پرچم های سفیدی است که در هوا فرو رفته باشد، و در زیر قدمهای آنها باد وزنده ای است که آنها را در جایی که رسیده و قرار گرفته اند نگاه داشته است.)
"هی" ضمیر مؤنث به "ملائکه" برمی گردد. "رایات" جمع "رایة" به معنای پرچم و بیرق است. "بیض" جمع "ابیض" و مقصود از آن جنبه تجرد و نورانیت آنهاست. "مخارق" جمع "مخرق" مصدر میمی و به معنای پارگی های فضاست. "هفافة" به معنای وزنده است.
مقصود حضرت این است که اینها یک لطافتی دارند، این طور هم نیست که از جایشان تکان بخورند، بلکه پایشان محکم است. پس این ملائکه مانند پرچم های سفید و نورانی هستند که در پارگی های هوا فرو رفته باشند، و در زیر آن یک باد وزنده ثابتی وجود دارد که این ملائکه را نگه میدارد، هر کدام را در هر جایی که هست همانجا نگه میدارد.