صفحه ۴۸۴

"تو کجایی تا شوم من چاکرت ____ چارقت دوزم کنم شانه سرت
دستکت بوسم بمالم پایکت ____ وقت خواب آید بروبم جایکت"مثنوی مولوی، دفتر دوم، در مناجات کردن شبان با حق تعالی در عهد موسی (ع)

این چوپان با عقل خود خداوند عالم را به صورت یک انسان تصور کرده است. این تصور آنهایی است که خارج از کتاب و سنت به معارف می‎پردازند و مسلما آخر راه آنها ضلالت و گمراهی و هلاکت است. حضرت امیرالمؤمنین (ع) هم فرموده اند: "و لاتقدر عظمة الله سبحانه علی قدر عقلک فتکون من الهالکین" عظمت خداوند را با عقلت اندازه گیری نکن که اگر چنین کنی از جمله هلاک شدگان خواهی بود.

کنه ذات و صفات حق، فراتر از فهم و شهود خلق

"هو القادر الذی اذا ارتمت الاوهام لتدرک منقطع قدرته"

(اوست توانایی که اگر همه واهمه ها متوجه شوند تا انتهای قدرت و توانایی او را دریابند...)

"ارتمت" باب افتعال از ماده "رمی" است، اصل "رمی" تیر انداختن است، اما

"ارتمی" به معنای "ترامی" است، "ارتمت الاوهام" یعنی اگر واهمه انسان در تکاپو افتد و پران شود. "منقطع قدرته" یعنی آنجایی که نهایت و انتهای قدرت خداست. البته باید توجه داشت که در این جمله، یک "اذا"ی شرطیه به کار رفته که بعد از سه جمله دیگر جواب آن می‎آید، و در حقیقت در هر سه جمله دیگر همین "اذا"ی شرطیه به دلالت حرف عطف وجود دارد، و کلمه "ردعها" در جمله پنجم جواب هر چهار جمله شرطیه است.

می‎فرماید: خدا "القادر الذی" آن چنان قدرتمندی است که "اذا ارتمت الاوهام" اگر واهمه ها به کار افتند "لتدرک منقطع قدرته" برای این که خود را به منتهای قدرت خدا برسانند، خدا آنها را باز می‎گرداند و به نهایت قدرت او نمی رسند.

ناوبری کتاب