خداوند هم به وسیله زمان اختلاف پیدا میکرد و هر وقتی یک طوری بود.
برای توضیح مطلب میگوییم: ما جزو این عالم ماده هستیم و زمان هم مربوط به عالم ماده است، از این رو زمان در ما اثر میگذارد؛ مثلا روزی به صورت موادی در دل خاک بودیم، به مرور زمان به صورت نطفه درآمدیم، بعد علقه شدیم، و بعد به صورت مضغه درآمدیم، پس از تکامل بدن روح در کالبد ما دمیده شد، بعد بر اثر مرور زمان به دنیا آمدیم، و رشد و نمو پیدا کردیم تا این که نوجوانی شدیم، سپس جوان شدیم و همین طور تا حالا که هفتاد هشتاد ساله هستیم.
یا مثلا یک دانه خرما را با شرایط مخصوص به خود در دل خاک مینشانند، پس از مدتی میشکافد و ساقه باریک و لطیفی از میان آن به خارج از خاک سر میزند، بعد کم کم و کم کم همین ساقه بزرگ و درشت میشود تا این که به صورت نخلی تنومند در میآید؛ همچنین است همه موجودات این جهان مادی؛ گذشت زمان در همه آنها به نحوی اثر میگذارد و با مرور زمان تغییرات و تحولاتی در آنها حاصل میشود؛ اما خدا این طور نیست و چون او فوق زمان و مکان است به هیچ وجه زمان در او اثر نمی گذارد، و به قول معروف هرچه خداوند دارد بالفعل دارد، برخلاف جهان ماده که تحقق هر چیزی احتیاج به مرور زمان دارد و مرور زمان در همه آنها اثر میگذارد.
بنابراین "ما اختلف علیه دهر" به این معناست که خداوند فوق عمود زمان است و زمان بر او نمی چرخد وگرنه "فیختلف منه الحال" حالات خداوند هم تغییر پیدا میکرد، در حالی که خداوند محل حوادث نیست.
"و لا کان فی مکان فیجوز علیه الانتقال"
(و در مکانی نبوده تا جایز باشد برای او انتقال و جابجایی.)
لازمه مکان داشتن هر چیزی جواز انتقال آن چیز به جای دیگر است،