به خود میبندد. "تسمی عالما" یعنی عالم بودن را به خود بسته است، "تسمی" فعل ماضی از باب تفعل است. "و لیس به" در حالی که عالم نیست، عالم واقعی که بتواند احکام اسلام را آن جوری که هست به دیگران برساند نیست.
"فاقتبس جهائل من جهال"، "جهائل" جمع "جهالة" به معنای نادانی هاست، "جهال" هم جمع "جاهل" به معنای نادانهاست؛ یعنی اینهایی که ادعای عالم بودن میکنند عالم نیستند، بلکه در حقیقت جهالت هایی را از جاهلان گرفته اند و آن را به اسم علم جا زده و خود را عالم قلمداد کرده اند. مقصود حضرت این است که اینها با کسانی که با منبع وحی ارتباط دارند ارتباط ندارند، بلکه سراغ کسانی رفته اند که با قیاس و استحسانات سر و کار دارند و از پیش خود چیزهایی را به اسم علم درست کرده اند.
"و اضالیل من ضلال"، "اضالیل" جمع "اضلولة" به معنای گمراهی هاست، "ضلال" هم جمع "ضال" به معنای گمراهان است؛ یعنی این چیزهایی را که اینها به اسم علم مطرح کرده و میکنند، گمراهی هایی است که از گمراهان گرفته اند. مقصود حضرت امیر(ع) آن کسانی است که در زمان خود او ادعای علم میکردند و زیر بار آن حضرت نمی رفتند، و یا در زمان حضرت امام صادق و امام باقر(ع) ادعای علم میکردند و زیر بار ائمه نمی رفتند.
اینهایی که دور پیغمبرخدا(ص) را گرفته بودند، همه برای فراگرفتن علم، دین، تقوی و رسیدن به تکامل نیامده بودند، تعداد زیادی از آنها برای ریاست دنیا دور آن حضرت را گرفته بودند. یک عده مانند ابوبکر، عمر و عثمان حکومت را قبضه کردند و حق حکومتی حضرت امیر(ع) را غصب کردند، عده ای هم مانند ابوهریرة و ابودرداء مقام علمی حضرت را غصب نموده و خود را به عنوان عالم جا زدند و به مقام و ریاست رسیدند و مردم را از اطراف علی (ع) و اولاد طاهرینش به طرف خود کشیدند. پس مقصود حضرت از این دسته آنهایی هستند که علوم