"فاستشعر الحزن" پس یک چنین انسانی حزن را شعار خود قرار میدهد. "شعار" از ماده "شعر" به معنای مو است که ملازم بدن است، و جمله کنایه از این است که حزن سر زبان او نیست و تظاهر به آن نمی کند بلکه واقعا و از عمق دل محزون است.
"و تجلبب الخوف" و ترس از خدا را روپوش خود قرار داده است. "تجلبب" از ماده "جلباب" به معنای چادری است که زنان روی لباسهای خود میپوشند و آنها را از دید دیگران حفظ میکند؛ یعنی آثار خوف بر تمام بدنش ظاهر است و او را از گناهان حفظ میکند.
"فزهر مصباح الهدی فی قلبه"؛ در کتاب ما "زهر" ضبط شده که غلط است، صحیح آن "زهر" به معنای روشن شدن است؛ یعنی چراغ قلب چنین شخصی روشن شده.
"و اعد القری لیومه النازل به" و لوازم پذیرایی را برای روز آینده خود مهیا نموده. "قری" چیزی است که برای پذیرایی مهمانها تهیه میکنند. "لیومه النازل به" به معنای روز قیامتی است که خواه ناخواه بر انسان نازل میشود، و انسان را در خود قرار میدهد. وقتی انسان خداترس شود، خداوند چراغ دل او را روشن میکند و به او توفیق میدهد لوازم پذیرایی را برای روز قیامت خود تهیه نماید.
در اندیشه ذکر خدا
"فقرب علی نفسه البعید، و هون الشدید، نظر فابصر، و ذکر فاستکثر، و ارتوی من عذب فرات سهلت له موارده فشرب نهلا، و سلک سبیلا جددا"
(پس دور را بر خود نزدیک کرده، و سختی را آسان نموده است، فکر و اندیشه کرد و بینا شد، به یاد خدا شد پس اعمال نیک را زیاد کرد، و از آب گوارایی که راههای ورود برای او آسان بود سیراب شد، پس در اولین بار سیراب گردید، و در راه هموار حرکت کرد.)