باغ است و میوه متأخر از احداث باغ است. خداوند غایتی ندارد؛ به این معنا که همه عالم متوجه الی الله است ولی خداوند متوجه چیزی نیست، برای این که چیزی بالاتر از خدا نیست.
عجز انسان از درک ذات پروردگار
"لاتقع الاوهام له علی صفة ، و لاتقعد القلوب منه علی کیفیة ، و لاتناله التجزئة و التبعیض، و لاتحیط به الابصار و القلوب"
(وهمها به هیچ یک از صفات او نمی رسند، و دلها چگونگی ذاتش را نمی یابند، تجزیه و تبعیض در او راه ندارد، و چشمها و دلها بر او احاطه پیدا نمی کنند.)
عقلها و قوای تخیلی ما سوی الله محدودند و نمی توانند بر ذات و صفات خدایی که غیر محدود است احاطه پیدا کنند. "لاتقع الاوهام له علی صفة" صفات خداوند عین ذات اوست و واهمه های ما بر صفات او احاطه پیدا نمی کند.
"و لاتقعد القلوب منه علی کیفیة"، در کلمه "لاتقعد" دو نقل وجود دارد: یکی همین "لاتقعد" است که در نهج البلاغه عبده ذکر شده، و دیگری "لاتعقد" است که در برخی نسخه های دیگر است؛ اگر "لاتقعد" صحیح باشد کنایه است، یعنی نمی نشیند دلها از خدا بر یک کیفیتی؛ مقصود این است که دلها یک کیفیتی را برای خدا درک نمی کنند؛ و اگر "لاتعقد" صحیح باشد، به این معناست که یک کیفیتی از خدا بر دلها بسته نمی شود؛ به هرحال معنا یکی است و میخواهد بگوید: دلها نمی توانند کیفیتی را برای خدا تصور کنند.
"و لاتناله التجزئة و التبعیض" خداوند تجزیه و تبعیض پذیر نیست، جسم نیست تا بتوان آن را تجزیه و تقسیم نمود. نه تجزیه خارجی دارد، برای این که جسم نیست، و نه تجزیه عقلی، برای این که خدا مرکب از جنس و فصل هم نیست.
"و لاتحیط به الابصار و القلوب" چشمها و قلوب هم به خداوند احاطه