تعجب از فرزند نابغه و رد اتهام او
"عجبنا لا بن النابغة ! یزعم لا هل الشام ان فی دعابة ، و انی امرؤ تلعابة ، اعافس و امارس ! لقد قال باطلا، و نطق آثما"
(شگفتا از پسر زانیه ! به مردم شام دروغ میگوید که من مردی شوخ و بسیار اهل بازی و لعب هستم و به شوخی و بازیگری ممارست دارم، سخن نادرستی گفته، و با این گفتار گناه کرده است.)
در کتاب ما "عجبنا" ذکر شده و در برخی نسخه های دیگر نهج البلاغه "عجبا" نقل شده است؛ "عجبنا" به معنای این است که ما تعجب داریم؛ ولی اگر "عجبا" باشد مفعول مطلق است برای فعل محذوف، یعنی تعجب میکنیم تعجب کردنی؛ این پسر زن بدکاره مایه تعجب ماست.
"یزعم لاهل الشام أن فی دعابة" به اهل شام گفته است که من اهل مزاح و شوخی هستم. "یزعم" از افعال قلوب و دو مفعولی و به معنای گمان است، ولی "یزعم" به معنای گفتن است. در این جمله "یزعم" به معنای گفتن است. "دعابة" به معنای مزاح است. او به مردم شام گفته است: طبع من شوخی است، مقصودش این است که شوخی و مزاح در ذات من است و من همیشه شوخی و مزاح میکنم.
"و انی امرؤ تلعابة، اعافس و امارس" این جمله عطف است؛ یعنی "و یزعم لاهل الشام انی امرؤ تلعابة" او مرا به مردم شام یک مرد شوخ طبع بازیگر معرفی کرده است؛ گاهی افرادی فقط شوخ طبع هستند، خوب این چندان ایرادی ندارد، ولی گاهی شوخ طبعی هستند که شوخی را از حد و اندازه میگذرانند، از این کار در عربی به "معافسة" تعبیر میشود و با "ممارسة" به یک معناست و بیشتر هم در شوخی و مزاح با زنان استعمال میشود.