صفحه ۳۵

و هیچ چیز نزدیک تر از او نیست؛ این نزدیک تر بودن خدا از این باب است که تدبیر عالم به دست خداست، اگر بخواهیم برای این مورد مثال بزنیم مثال به روح و بدن می‎زنیم، روح شما هم بالاتر است از بدنتان و هم نزدیکتر است به بدنتان؛ بلند مرتبه تر بودن آن برای این است که روح مجرد است ولی بدن ماده است و رتبه ماده یک رتبه نازله است، و نزدیک تر بودن آن نیز برای این است که تدبیر همه اعضاء و جوارح بدن با روح است و روی این حساب نزدیک ترین چیزهاست به آن. خداوند نیز نسبت به جهان خلقت به همه نزدیک تر است؛ چون تدبیر امور به دست اوست و همه نظام وجود تحت سلطه اوست، نه برین معنا که از او جداست بلکه همه عالم جلوه و پرتو اویند.

"فلا استعلاؤه باعده عن شئ من خلقه، و لا قربه ساواهم فی المکان به، لم یطلع العقول علی تحدید صفته، و لم یحجبها عن واجب معرفته"

(نه بلندی او او را از مخلوقاتش دور کرده است، و نه نزدیکی او به خلق او را در مکان با آنان مساوی کرده است، عقل ها را بر نهایت صفت خود آگاه نساخته، و در عین حال از شناخت خود به قدر واجب باز نداشته است.)

ممکن است خیال شود چون خداوند در مرتبه بلندی قرار گرفته از بندگان خود دور است، و لذا فرموده اند: این چنین نیست که چون در مرتبه بالایی قرار گرفته از ما دور است و با ما فاصله گرفته است. "و لا قربه ساواهم فی المکان به" و نه این طور است که نزدیکی او به بندگان او را مساوی و برابر با آنان در مکان قرار داده باشد؛ "فی المکان به" یعنی این طور نیست که در پر کردن جا مساوی با مخلوق باشد؛ برای این که خداوند جسم نیست تا احتیاج به مکان داشته باشد و مطابق دیگران مکانی را اشغال کرده باشد، پس چون خداوند حجمی را پر نمی کند با دیگران مساوی نمی شود.

ناوبری کتاب