عطیه های خداوند به انسان
"ثم منحه قلبا حافظا، و لسانا لافظا، و بصرا لاحظا، لیفهم معتبرا، و یقصر مزدجرا"
(پس او را قلب حفظ کننده، و زبان گویا، و چشم بینا عطا فرموده تا بفهمد و عبرت گیرد و از معصیت و نافرمانی خودداری و دوری نماید.)
"منح" به معنای بخشیدن است. "ثم منحه قلبا حافظا" سپس خدا به او قلبی حفظ کننده بخشیده است، قلبی که حفظ کننده مسموعات و مبصرات است، هر چیزی را که میبیند یا میشنود به حافظه خود میسپارد، طعم غذاها و بوی اشیاء را حفظ میکند و همیشه آنها را در حافظه خود دارد. این که یک بار صدای فلان شخص را میشنویم و بعد بدون آن که او را ببینیم صدای او را میشناسیم، به خاطر همین حافظه است. پس خدا به این انسان نیروی حفظ عطا فرمود. "و لسانا لافظا" و زبانی عطا فرمود که گویاست و میتواند سخن بگوید. "و بصرا لاحظا" و چشم بینایی به او عطا فرمود. در نسخه عبده که نزد ماست عبارت "بصرا لاحظا" وجود ندارد، در صورتی که در بعضی نسخه های دیگر ذکر شده است.
"لیفهم معتبرا" آن قلب و زبان و چشم را به این منظور داده تا دیدنی ها را ببینید، شنیدنی ها را بشنوید و عبرت بگیرید، تاریخ گذشتگان را بخوانید، آثار گذشتگان را در اطراف و اکناف عالم مشاهده کنید و عبرت بگیرید. تاریخ گذشتگان برای آیندگان درس است، قرآن کریم هم به همین منظور تعدادی از داستانهای عبرت آموز گذشتگان مانند: فرعون، قارون، نمرود و... را نقل کرده تا خوانندگان از آن عبرت بگیرند.
"و یقصر مزدجرا"، فعل "قصر" از باب تفعیل با "قصر" که ثلاثی مجرد آن است به یک معنا آمده است. "مزدجر" اسم فاعل از باب افتعال و ماده "زجر" است که "ت" باب افتعال آن به "د" تبدیل شده و به معنای منزجر شدن در مقابل