تا رضایتشان به دست آید. "مستعتب" از ماده "عتبی" به معنای رضایت است، "مهل المستعتب" یک مثل است و برای جلب رضایت کسی است که رضایت قلبی او مطلوب است. مقصود حضرت از آوردن این جمله این است که بگوید: خدا آنقدر به آنها مهلت داده بود که رضایتشان به دست آید.
"و کشف عنهم سدف الریب"، "سدف" جمع "سدفة" به معنای ظلمت و تاریکی است، "ریب" جمع "ریبة" به معنای شک و تردید است، کسی که در شک و تردید است در حقیقت در ظلمت و تاریکی است، بنابراین "کشف عنهم سدف الریب" یعنی خدا از این افراد ظلمت و تاریکی شک و تردیدها را برداشته است؛ با فرستادن پیامبران و هادیان به حق، و فرستادن کتاب و دلیلهای واضح، راه را به آنها نشان داد و شک و تردید را از آنها گرفت.
"و خلوا لمضمار الجیاد، و رویة الارتیاد، و اناة المقتبس المرتاد، فی مدة الاجل، و مضطرب المهل"
(برای آماده شدن به حال خود گذاشته شدند مانند آماده شدن اسبها برای میدان مسابقه؛ و برای فکر و اندیشه در به دست آوردن حق، و برای شتاب نکردن در فراگرفتن نور علم در مدت زندگانی تا رسیدن اجل به آنها فرصت داده شده است.)
"و خلوا لمضمار الجیاد" و رها شدند برای مضمار اسبها. در این جمله یک تشبیه است؛ "مضمار" از "تضمیر" است، اسبی را که برای میدان مسابقه تربیت میکردند به این ترتیب بوده که اول مدتی به آن علوفه فراوان میدادند تا خوب چاق شود و بعد کم کم آن را میتازاندند تا آن چاقی بدن اسب کم و استخوانش محکم شود و خیلی در دویدن چالاک شود، عرب به این کار "تضمیر" میگوید و "مضمار الجیاد" هم به همین معناست؛ یعنی لاغر کردن اسب برای میدان مسابقه. حالا حضرت هم در این جمله خود فرموده اند: "خلوا لمضمار الجیاد" این مردم رها شدند برای لاغر کردن اسبها؛ خوب اسبی که در میان نبوده پس این جمله کنایه از آمادگی و