این امر درست مانند جلد عوض کردن مار است. همه میدانند که مار هر چند وقت یک بار پوست عوض میکند، حال اگر کسی این پوستها را جمع کند و بعد از چندی بپرسد کدام یک از این ده پوست مال این مار است، جوابش این است آن پوستی که در حال حاضر به مار چسبیده است مال مار است و پوستهای دیگر قبلا از این مار بوده اند ولی فعلا ربطی به این مار ندارند. بنابراین شخصیت بدن به شخصیت نفس است، و مثلا این شخص نود ساله در عین حال همان بچه دو ساله است، از باب این که یک نفس در همه این ادوار بدن شما را اداره کرده است.
در مورد خوابهایی هم که انسان میبیند همین طور است؛ شما اینجا خوابیده اید در عین حال میبینید به باغ رفته اید و از میوه های آن میخورید، بعد که بیدار شوید میگویید من خواب دیدم در باغ بودم، در حالی که این بدن مادی شما در آن باغ نبوده و بدن مشابهی در باغ بوده، اگر شما بودن شما به بدن مادی است که بدن اینجا بود و در باغ نبود، پس شما بودن شما به روح شما و بدنی است که فعلا روح شما به آن متعلق است و آن را اداره میکند. محل تفصیل مسأله جای دیگری است.
"رعیلا صموتا، قیاما صفوفا"، "رعیل" یعنی در حالی که گله گله هستند، "صموت" جمع "صامت" به معنای ساکت و خموش است، "قیاما" حال و به معنای ایستاده است، "صفوفا" هم حال است؛ اینها از قبرها خارج شده و گله گله در حالت سکوت و خاموشی و ایستاده در صفها به سوی امر و فرمان پروردگار شتابانند.
قیامت و احاطه مطلقه خداوند
"ینفذهم البصر، و یسمعهم الداعی، علیهم لبوس الاستکانة ، و ضرع الاستسلام و الذلة ، قد ضلت الحیل، وانقطع الامل"
(بینایی خداوند به همه آنان احاطه دارد، و منادی صدای خود را به همه میشنواند، لباس خضوع و فروتنی و فرمانبرداری و ذلت بر آنها پوشیده است، در آن روز دیگر حیله و مکر به کار نمی آید، و آرزوها بریده گردیده است.)