واقعیت دارند؛ یعنی واقعا وجود دارند نه این که خیال میکنیم که هستند.
2- ماهیت همان وجه تمایز اشیاء (مابه الامتیاز اشیاء) است، به عبارت ساده تر هر یک از موجودات جهان با دیگری فرق ذاتی دارد؛ انسان و گوسفند فرق دارند و به همین خاطر هم یکی انسان است و دیگری گوسفند، آن چیزی که باعث فرق هر یک از این دو است حد آن وجود و خصوصیت آن میباشد، و در اصطلاح به آن ماهیت گفته میشود؛ از باب مثال این چیزهای عالم هستی مانند انسان، زمین، آسمان، ماه و خورشید و ستارگان، اسب، کشتی، هواپیما و همه موجوداتی که در خارج از ذهن هستند با این که در هستی شرکت دارند ولی با همدیگر فرق دارند، آن چیزی که مایه فرق است یک مفهوم انتزاعی است که در اصطلاح به آن ماهیت میگویند؛ آن چیزی که انسان را از دیگر حیوانات جدا میکند ماهیت انسانیت است؛ و به عبارت دیگر آن چیزی که انسان را از دیگر حیوانات، اسب را از دیگر حیوانات، الاغ را از دیگر حیوانات جدا میکند و به اصطلاح مابه الامتیاز است، انسانیت و فرسیت و الاغیت است که اینها ماهیت های مختلفه هستند. بنابراین ماهیت یک مفهوم انتزاعی است که از وجود خاص انتزاع میشود.
3- مفهوم عدم (نیستی) همان چیزی است که در مقابل وجود (هستی) قرار گرفته؛ نیستی یعنی هیچ محض. چون مفهوم عدم نیستی است و وجود خارجی ندارد بحث را در وجود و ماهیت خلاصه میکنیم.
حقیقت داشتن وجود و اعتباری بودن ماهیت
آقایان فلاسفه در این که کدام یک از وجود و ماهیت حقیقت دارند و کدام اعتباری است اختلاف دارند؛ یک عده میگویند: ماهیت حقیقت دارد و وجود یک امر عارضی است؛ عده زیادی از محققین فلاسفه که حق هم با آنهاست میگویند: آن چیزی که حقیقت دارد وجود است؛ بچه ای که گریه میکند وجود