پسر عموی اوست، و در ضمن مروان داماد عثمان هم بود.شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 198 و 199؛ و ج 6، ص 149
حکم با زن و فرزندان و متعلقین و متعلقاتش توسط رسول خدا(ص) از مدینه تبعید شده بودند و در طائف زندگی میکردند. حکم به حساب ظاهر ایمان آورده و مسلمان شده بود، اما نسبت به رسول خدا(ص) خیلی اذیت و آزار روا میداشت. یکی از کارهای حکم نسبت به رسول خدا(ص) فالگوش ایستادن او پشت بیت آن حضرت بود، برای این که میخواست ببیند رسول خدا(ص) چگونه با همسران خود صحبت میکند و بعد صحبتی را که میشنید برای دیگران نقل میکرد که مثلا محمد(ص) با همسرش چنین گفت و آن زن هم این گونه جواب داد، گاهی اوقات هم تقلید پیغمبرخدا(ص) را در میآورد و مثل آن حضرت راه میرفت و حضرت را مسخره میکرد، تا این که بالاخره رسول خدا(ص) او را به طائف تبعید فرمود و در زمان حکومت ابوبکر و عمر هم او به عنوان تبعید شده آن حضرت همچنان در طائف بود، ولی عثمان او را از تبعیدگاه به مدینه بازگرداند.شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 149؛ منهاج البراعة، ج 5، ص 219؛ و الاصابة، ج 3، ص 477، قسمت دوم، شماره 8318
مروان در هنگام تبعید پدرش بچه کوچکی بود ولی هنگام بازگشت به مدینه جوان رشیدی شده بود و پس از ورود به مدینه به دربار عثمان آمده و یکی از مشاوران بلکه کاتب و همه کاره عثمان شده بود و شیطنت ها و فتنه های زیادی میکرد، تا پس از کشته شدن عثمان و بیعت مردم با حضرت امیر(ع) همین مروان و سعیدبن عاص زیر بار بیعت با حضرت نمی رفتند و عذرتراشی میکردند، حضرت امیر(ع) هم جواب آنها را میداد، اینها ناچار به بیعت شدند و یک بیعت زوری کردند تا موقعی که طلحه و زبیر و عایشه علیه حضرت امیر(ع) اقدام کردند