آن شئ روشن میشود و به عالم وجود وارد میگردد، در حالی که چنین نیست، عدم هیچ است و ماهیت بی وجود نیز هیچ است، و عدمستان یک امر موهوم خیالی است؛ و پس از افاضه وجود از ناحیه علت ماهیت از وجود انتزاع میشود، وجود واقعیت شئ است و ماهیت حد وجود را میفهماند.
بنابراین وجودات عالم هستی مانند وجود انسان، حجر، شجر، فرس و... همه واقعیاتی هستند دارای آثار مختلف ولی محدود میباشند و از حد هر کدام ماهیت آن انتزاع میشود، تا میرسیم به وجودی که حد ندارد و بی پایان است یعنی هیچ نحو نقص و عدم در آن راه ندارد، و آن وجود خداست، و بر این اساس گفته اند حق تعالی ماهیت ندارد، و به قول حاج ملاهادی سبزواری: "الحق ماهیته انیته"شرح منظومه، ص 21 یعنی ماهیت حق تعالی همان تحقق و واقعیت اوست که بی پایان است.
بحث تا اینجا راجع به اصل وجود و ماهیت بود که در فلسفه بیان شده است.
عینیت صفات کمالیه خداوند با ذات او
و اما صفات کمالیه خداوند، صفات کمالیه خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، سمع، بصر و... از قبیل واقعیات میباشند نه امور اعتباری اضافی، و برگشت همه واقعیات به وجود است زیرا غیر از وجود واقعیت ندارد، و از اینجا نتیجه میگیریم که واقعیت که عین وجود و هستی است عین کمالات یعنی علم و قدرت و حیات و سایر صفات کمالیه نیز میباشد، و به اصطلاح "وجود مساوق با علم و قدرت و حیات و... میباشد". هر موجودی به همان اندازه که از وجود حظ و بهره دارد از این صفات کمالیه نیز بهره دارد. قرآن کریم میفرماید: (ان من شئ الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم)سوره اسراء، آیه 44 همه اشیاء تسبیح میگویند ولی شما تسبیح آنها