"سترنی عنکم جلباب الدین"
(آنچه مرا از شما پوشانده پوشش دین است.)
"جلباب" به چیزی میگویند که زنهای عرب روی سرشان میانداختند، از مقنعه بزرگتر است ولی به اندازه چادر نیست، شاید تا سر زانو را میگرفته، و این وسیله پوشش بوده، قرآن میفرماید: (قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن )سوره احزاب، آیه 59 ای پیامبر به زنها و دخترهای خودت و به زنهای مؤمنین بگو و دستور بده که جلباب را بیندازند روی سرشان.
در کلام حضرت تشبیه است. دین برای انسان ستر و پوشش میآورد، آدمی که متدین باشد کار خلاف انجام نمی دهد، به کسی ظلم نمی کند، اذیت نمی کند، زبانش محفوظ است، چشمش محفوظ است؛ حفاظی را که انسان به واسطه دین پیدا میکند به جلباب تشبیه کرده اند.
این کلام حضرت را بعضی از شارحان نهج البلاغه - از جمله شیخ محمد عبده - این گونه معنا کرده اند که حضرت میخواهد به طلحه و زبیر بگوید: چون شما ظاهر دین را حفظ کرده بودید صورت ظاهرتان دین بود، من ناچار بودم حرف شما را بشنوم و با شما مخالفتی نداشته باشم، و ظواهر اسلام را نسبت به شما عمل کنم و از همان اول به عنوان مخالف با شما رفتار نکنم.
ظاهرا این معنا درست نباشد؛ برای این که اگر عبارت حضرت "سترکم عنی جلباب الدین" بود این تفسیر برای کلام حضرت درست بود؛ در صورتی که حضرت میفرماید: مرا پوشانده بود از شما جلباب دین، من در زیر جلباب دین مخفی بودم، بنابراین منظور دین طلحه و زبیر نیست بلکه دین حضرت علی (ع) است.
پس ظاهرا مراد حضرت این باشد که من چون آدم متدینی بودم و قهرا تندروی نمی کردم و سعی میکردم به کسی ظلم و اذیت نشود و حفظ ظاهر میکردم،