صفحه ۵۹۰

در این مورد که حکم مخصوص خداوند است شک و تردیدی وجود ندارد؛ یعنی به طور کلی تکوینا و تشریعا حکم مال خداست، و آیه شریفه هم دو احتمال دارد: یک احتمال این که عالم و نظام وجود با حکم و قضا و قدر خدا می‎گردد و تکوینا این طور است که آنچه از ازل مقدر شده همان انجام شدنی است، و احتمال دیگر حکم تشریعی است که ما عقیده داریم اصل تشریع مال خداست، او پیامبر و کتاب فرستاده و دستور می‎دهد، حکم کلی مال خداست و آنچه بر ماست تطبیق کلیات بر مصادیق است؛ و محتمل است هر دو معنا مراد باشد.

اگر بگوییم همین تطبیق کلیات بر مصادیق هم کار ما نیست و هیچ کس حق ندارد تطبیق کند، پس معنایش این می‎شود که هیچ کس حق ندارد حکومت کند و حکومت برای بشر لازم نیست؛ برای این که بالاخره حاکم باید دستور بدهد و برای هر یک از افراد وظیفه تعیین کند. الان دولتهایی که در دنیا وجود دارند حکم می‎کنند و دستور می‎دهند، منتها اگر حکومت اسلامی باشد فرقش با حکومتهای دیگر این است که آنها خودخواهانه عمل می‎کنند و هرچه خودشان تشخیص می‎دهند عمل می‎کنند، ولی در حکومت اسلامی معیار حکم خداست و همان قانون کلی الهی را بر جزئیات تطبیق می‎کنند.

به عنوان مثال عقل و شرع دستور به نظم امور داده اند، و در وصیت حضرت امیرالمؤمنین (ع) است: "و نظم امرکم"نهج البلاغه، نامه 47، حالا وقتی بخواهیم این حکم را در جامعه پیاده کنیم، مثلا اگر انجمنی باشد یکی را رییس قرار می‎دهند یکی را معاون، یکی ناظم می‎شود یکی نظافتچی و دیگری مثلا آبدارچی، بعد رییس دستور می‎دهد و دیگران عمل می‎کنند.

در امر رانندگی و عبور و مرور دستور می‎دهند راننده ها از سمت راست حرکت کنند، با چراغ قرمز توقف کنند، در جاهای مخصوص پیاده و سوار کنند،

ناوبری کتاب