در این مورد که حکم مخصوص خداوند است شک و تردیدی وجود ندارد؛ یعنی به طور کلی تکوینا و تشریعا حکم مال خداست، و آیه شریفه هم دو احتمال دارد: یک احتمال این که عالم و نظام وجود با حکم و قضا و قدر خدا میگردد و تکوینا این طور است که آنچه از ازل مقدر شده همان انجام شدنی است، و احتمال دیگر حکم تشریعی است که ما عقیده داریم اصل تشریع مال خداست، او پیامبر و کتاب فرستاده و دستور میدهد، حکم کلی مال خداست و آنچه بر ماست تطبیق کلیات بر مصادیق است؛ و محتمل است هر دو معنا مراد باشد.
اگر بگوییم همین تطبیق کلیات بر مصادیق هم کار ما نیست و هیچ کس حق ندارد تطبیق کند، پس معنایش این میشود که هیچ کس حق ندارد حکومت کند و حکومت برای بشر لازم نیست؛ برای این که بالاخره حاکم باید دستور بدهد و برای هر یک از افراد وظیفه تعیین کند. الان دولتهایی که در دنیا وجود دارند حکم میکنند و دستور میدهند، منتها اگر حکومت اسلامی باشد فرقش با حکومتهای دیگر این است که آنها خودخواهانه عمل میکنند و هرچه خودشان تشخیص میدهند عمل میکنند، ولی در حکومت اسلامی معیار حکم خداست و همان قانون کلی الهی را بر جزئیات تطبیق میکنند.
به عنوان مثال عقل و شرع دستور به نظم امور داده اند، و در وصیت حضرت امیرالمؤمنین (ع) است: "و نظم امرکم"نهج البلاغه، نامه 47، حالا وقتی بخواهیم این حکم را در جامعه پیاده کنیم، مثلا اگر انجمنی باشد یکی را رییس قرار میدهند یکی را معاون، یکی ناظم میشود یکی نظافتچی و دیگری مثلا آبدارچی، بعد رییس دستور میدهد و دیگران عمل میکنند.
در امر رانندگی و عبور و مرور دستور میدهند راننده ها از سمت راست حرکت کنند، با چراغ قرمز توقف کنند، در جاهای مخصوص پیاده و سوار کنند،