حضرت امیر(ع) شدند و در رد حکمیت شعار "لا حکم الا لله" میدادند. خلاصه حرف اینها این بود که چرا علی حکمیت را قبول کرده و به جنگ ادامه نداده است، و وقتی به آنها میگفتند این شما بودید که مانع ادامه جنگ شدید، و این شما بودید که حکمیت را به آن حضرت تحمیل کردید، و همچنان این شما بودید که نماینده علی (ع) را قبول نکردید و ابوموسای اشعری را به آن حضرت تحمیل کردید، وگرنه علی (ع) از اول با اصل حکمیت و ترک جنگ مخالف بود و بعد هم ابن عباس و مالک اشتر را نماینده خود قرار داد، پس تحمیل حکمیت و تحمیل ابوموسی توسط شما بوده نه علی (ع)، اینها در جواب میگفتند اولا ما توبه کرده ایم و در ثانی گرچه ما اصرار میکردیم ولی او نمی بایست قبول میکرد!
جمله ای که اینها به زبان جاری کردند در چند جای قرآن با عبارت (ان الحکم الا لله)سوره انعام، آیه 57؛ و سوره یوسف، آیات 40 و 67 آمده، و همین معنا در آیه دیگری با عبارت (الاله الحکم و هو اسرع الحاسبین)سوره انعام، آیه 62 آمده است، در حقیقت اینها میگفتند حکم و فرمان مال خداست و یعنی چه که خلیفه بگوید هرچه این حکمین گفتند ما قبول داریم ؟ دستور و حکم مال خداست و غیر خدا حق دستور ندارد؛ لذا این که علی (ع) حکمیت را پذیرفته گناه کرده و باید توبه کند، علی (ع) هم وقتی سخن آنها را شنید برای روشن شدن حقیقت به ایراد این خطبه پرداخت.
واقعیت امر در معنای "ان الحکم الا لله" و منظور خوارج از آن
"کلمة حق یراد بها الباطل !! نعم انه لا حکم الا لله، ولکن هؤلاء یقولون: لا امرة الا لله"
(سخن حقی است که از آن اراده باطل شده است !! بلی همانا حکم مخصوص خداست، ولی اینها میگویند امارت و ریاست مخصوص خداوند است و منکر اصل حکومت میباشند.)