صفحه ۵۸۹

حضرت امیر(ع) شدند و در رد حکمیت شعار "لا حکم الا لله" می‎دادند. خلاصه حرف اینها این بود که چرا علی حکمیت را قبول کرده و به جنگ ادامه نداده است، و وقتی به آنها می‎گفتند این شما بودید که مانع ادامه جنگ شدید، و این شما بودید که حکمیت را به آن حضرت تحمیل کردید، و همچنان این شما بودید که نماینده علی (ع) را قبول نکردید و ابوموسای اشعری را به آن حضرت تحمیل کردید، وگرنه علی (ع) از اول با اصل حکمیت و ترک جنگ مخالف بود و بعد هم ابن عباس و مالک اشتر را نماینده خود قرار داد، پس تحمیل حکمیت و تحمیل ابوموسی توسط شما بوده نه علی (ع)، اینها در جواب می‎گفتند اولا ما توبه کرده ایم و در ثانی گرچه ما اصرار می‎کردیم ولی او نمی بایست قبول می‎کرد!

جمله ای که اینها به زبان جاری کردند در چند جای قرآن با عبارت (ان الحکم الا لله)سوره انعام، آیه 57؛ و سوره یوسف، آیات 40 و 67 آمده، و همین معنا در آیه دیگری با عبارت (الاله الحکم و هو اسرع الحاسبین)سوره انعام، آیه 62 آمده است، در حقیقت اینها می‎گفتند حکم و فرمان مال خداست و یعنی چه که خلیفه بگوید هرچه این حکمین گفتند ما قبول داریم ؟ دستور و حکم مال خداست و غیر خدا حق دستور ندارد؛ لذا این که علی (ع) حکمیت را پذیرفته گناه کرده و باید توبه کند، علی (ع) هم وقتی سخن آنها را شنید برای روشن شدن حقیقت به ایراد این خطبه پرداخت.

واقعیت امر در معنای "ان الحکم الا لله" و منظور خوارج از آن

"کلمة حق یراد بها الباطل !! نعم انه لا حکم الا لله، ولکن هؤلاء یقولون: لا امرة الا لله"

(سخن حقی است که از آن اراده باطل شده است !! بلی همانا حکم مخصوص خداست، ولی اینها می‎گویند امارت و ریاست مخصوص خداوند است و منکر اصل حکومت می‎باشند.)

ناوبری کتاب