برود در لب شط فرات یک غارتی بکند و ضربه ای به ارتش عراق بزند و وحشتی در دل عراقی ها بیندازد و برگردد، البته مقصود از ارتش عراق ارتش حضرت امیر(ع) بوده و مقصود از لب شط فرات هم حیطه قدرت حضرت امیر در عراق بوده است، و قصد معاویه هم جنگ مستقیم با حضرت امیر(ع) نیست بلکه او میخواسته عده ای را بفرستد تا در نزدیکی های کوفه که مقر حکومت حضرت است آشوب و نا امنی درست کنند.
نعمان بن بشیر که قبلا توسط مالک بن کعب فرماندار عین التمر ضربه خورده و زندانی شده بود، داوطلب شد و گفت من حاضرم، نعمان بن بشیر انگیزه داشت و میخواست تلافی گذشته را درآورد، معاویه هم دو هزار نیرو در اختیار او گذاشت، او آمد به عین التمر حمله کرد.
از آن طرف مالک بن کعب قبل از این حمله به عین التمر، دارای یک هزار نیروی اضافی بود که به علت وجود صلح و آرامش در منطقه احتیاجی به آنها نداشت، یکصد نفر آنها را نگه داشته و نهصد نفر دیگر را مرخص کرده بود، ولی وقتی فهمید نعمان بن بشیر به طرف عین التمر میآید و قصد حمله و غارت دارد فورا به حضرت امیر(ع) نامه نوشت، حضرت هم برای جمع آوری نیرو خطبه خواند و مردم را تحریک کرد اما آنها بی توجهی کردند، ناچار رؤسای قبایل را خواست و خلاصه با هزار زحمت سیصد نفر نامرغوب جمع آوری کرد، از طرفی مالک بن کعب هم دید از کوفه نیرویی به عین التمر فرستاده نشد خودش به فعالیت افتاد و پنجاه نفر نیروی دیگر تهیه کرد و با آن صد نفری که داشت به نعمان بن بشیر حمله کردند و آنها را متواری نمودند و به حضرت امیرالمؤمنین (ع) نامه نوشت که الحمدلله ما با یکصد و پنجاه نفر نیرویی که داشتیم آنها را از پای درآوردیم و پیروز شدیم، حضرت هم وقتی دیدند با آن همه تشویق و ترغیبی که کرده اند فقط سیصد نفر جمع شده است و مردم خیلی بی تفاوتی از خودشان نشان دادند به