صفحه ۵۵۴

الک کردن است؛ یعنی رأی و نظرم را برای شما صاف و تصفیه کردم "لو کان یطاع لقصیر امر" و ای کاش دستور "قصیر" اطاعت می‎شد.

جمله "لو کان یطاع لقصیر امر" یک جمله معترضه است و به عنوان ضرب المثل بیان شده است، "قصیر" نام شخصی است که اول بنده زرخرید بوده ولی بعدا آزاد شده و این جمله از اوست.

داستان او از این قرار است: جذیمه ابرش پادشاه منطقه حیره در نزدیکی های کوفه بوده، و با پادشاه الجزیره معروف درگیر شده و او را می‎کشد، زباء دختر پادشاه الجزیره که دختری زیبا و بدون شوهر بود و زمام امور الجزیره را به عهده گرفته بود در فکر انتقام گرفتن از جذیمه ابرش برآمد، از این رو نامه ای به او نوشت که اگر از من خواستگاری کنی حاضرم با تو ازدواج کنم و آن وقت هر دو مملکت را یکی می‎کنیم و یک کشور بزرگ مستقلی به وجود می‎آوریم، خلاصه با این حرفها جذیمه را به طمع انداخت، او با همین قصیر که غلام آزاد شده او بود مشورت کرد، قصیر گفت: این کلک است و مواظب باش فریب او را نخوری، جذیمه گفت: او یک نامه محبت آمیز نوشته و از من دعوت کرده است، قصیر گفت: آخر تو پدر او را کشته ای، چطور او حاضر است با کسی که پدر او را کشته ازدواج کند؟ جذیمه قبول نکرد و برای خواستگاری عازم الجزیره شدند، زباء نیز ارتش مجهزی را به استقبال آنها فرستاد و دستور داده بود جذیمه را بگیرند و کلکش را بکنند. وقتی جذیمه لشگر زباء را دید، قصیر به او گفت از وضع این لشگر پیداست که به استقبال شما نمی آیند و اگر قصدش عروسی بود بالاخره یک علامت شادمانی در بین آنها بود و اینها قصد سوء دارند، ولی باز هم جذیمه قبول نکرد و گفت این خانم نامه محبت آمیز نوشته است، تا بالاخره او را گرفتند و کشتند؛ و قصیر گفت: "لایطاع لقصیر امر" گفته قصیر اطاعت نمی شود، بعد این یک ضرب المثل شد که اگر جذیمه حرف قصیر را

ناوبری کتاب