میدهم که خدایی بجز الله وجود ندارد؛ این اصل کلام است، مقصود حضرت این است که بگویند: خدایی بجز الله وجود ندارد، بعد جمله "وحده لا شریک له" همان معنای "لا اله الا الله" را تأکید میکند و بعد هم جمله "لیس معه اله غیره" تأکید "لا اله الا الله" است، یعنی هیچ معبودی غیر از خدای یگانه وجود ندارد.
"و أن محمدا عبده و رسوله (ص)"
(و گواهی میدهم که محمد(ص) بنده و فرستاده اوست.)
این جمله شهادت و گواهی به رسالت حضرت محمد(ص) میباشد، و عطف است بر جمله قبل؛ یعنی "و اشهد ان محمدا عبده و رسوله (ص)" و گواهی میدهم که حضرت محمد(ص) بنده او و رسول اوست.
فرجام نافرمانی از رهبری لایق
"أما بعد، فان معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحیرة ، و تعقب الندامة"
(اما بعد، نتیجه نافرمانی نصیحت کننده مهربان دانا و باتجربه حسرت و اندوه است، و در پی آن ندامت و پشیمانی است.)
علی (ع) در این قسمت راجع به آن بی توجهی ای که اصحاب نسبت به حضرت کردند سخن میگویند، میفرمایند: بله من یک آدم دلسوز و باتجربه از همان اول شما را راهنمایی کردم، از همان اول گفتم جنگ را ادامه دهید، شما گوش نکردید و فریب قرآنهای آنها را خوردید، من از آنها شناخت داشتم که اینها خلاف قرآن حرکت میکنند، اما شما فریب ظاهر آنها را خوردید، بعد هم که مرا ناگزیر به پذیرفتن حکمین کردید، من عبدالله بن عباس را تعیین کردم و شما قبول نکردید، مالک اشتر را پیشنهاد دادم، او را هم رد کردید، و از پیش خود ابوموسای مغرور و فریب خور را معرفی و تحمیل کردید؛ خوب نتیجه آن کارهای شما همین شد که میبینید "فان معصیة الناصح الشفیق العالم المجرب" پس پشت پا زدن به