ضعف نشان بدهی و دشمن بر تو مسلط شود خوب حرفی نیست، اما من پیش از آن که یک چنین قدرتی به دشمن بدهم کله او را با شمشیری از شمشیرهای مشرفی میزنم. حضرت در این جمله فرموده اند: "انا فوالله ضرب بالمشرفیة" من به خدا سوگند ضرب المشرفیة هستم، این اسناد (حمل مصدر بر اسم ذات) از باب "زید عدل" است، و "زید عدل" هم برای مبالغه است؛ یعنی مثل این که زید مجسمه عدالت است، و اینجا هم که حضرت فرموده اند: "انا ضرب"، و نگفته اند "انا ضارب" برای مبالغه است، میخواهند بفرمایند من یک پارچه ضرب هستم؛ یعنی هیچ امانی به آنها نمی دهم، من یک پارچه زدن هستم، آن هم زدن با مشرفی !
"مشرفیة" با میم مفتوح است، منسوب به مشارف است و مشارف به معنای دهات اطراف شهر است که سطح آنها بالاتر از سطح شهر باشد؛ یعنی به طوری است که روی بلندی است و مشرف بر شهر است. البته این یک اصطلاحی است که برای روستاهای کوهستانی و روستایی که روی بلندی واقع شده است میگفته اند، و به روستاهای اطراف یمن و اطراف شام هم مشارف میگفته اند.
خصوصیتی که شمشیرهای مشارف داشته ظاهرا این بوده که از شمشیرهایی که در شهر میساخته اند از جنس بهتر و با حدت و تیزی بیشتر بوده، شاید هم "مشرفیه" یک محل خاصی بوده که شمشیرهای آنجا معروف بوده است. خلاصه مقصود این است که من زیر بار ننگ و ذلت نرفته و در اولین فرصت با شمشیر مشرفی چنان به آنها میزنم که: "تطیر منه فراش الهام" استخوانهای ریز ریز سرشان بپرد؛ وقتی استخوانهای روی سر خرد شود، مغز سر آنها هم متلاشی میشود "و تطیح السواعد و الاقدام" و بازوها و ساقهای پاهای آنها هم با این شمشیر قطع میشود و آنها روی زمین میافتند و نابود میشوند. "و یفعل الله بعد ذلک ما یشاء" میفرمایند: من این کارها را میکنم و وظیفه ام را انجام میدهم حالا اگر خدا نخواهد و در آخر هم معاویه پیروز شود مسأله دیگری است.