من برای این که اصل اسلام حفظ شود و اختلاف به وجود نیاید ناچار بودم با آنها هماهنگ باشم و در اوج گرفتن ها و پایین آمدن ها با آنها باشم.
"فصغا رجل منهم لضغنه"
(پس شخصی از این شش نفر از من اعراض کرد به خاطر کینه ای که داشت.)
سعد وقاص مسلم است، طلحه را هم گفته اند؛ در واقع حضرت میفرماید: این دو نفر از من برگشتند به خاطر کینه ای که در دل داشتند.شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 190؛ و منهاج البراعة، ج 3، ص 74
"و مال الاخر لصهره"
(و دیگری هم از من میل و اعراض کرد به خاطر خویشاوندی ای که با عثمان داشت.)
"مصاهره" خویشی سببی را میگویند. در اینجا مراد حضرت، عبدالرحمن بن عوف است از باب این که شوهر خواهر عثمان بود و به این اعتبار طرف عثمان را گرفت، و در واقع رأی او بود که عثمان را به خلافت رساند.
وقتی عثمان به غارت مال الله مشغول گشت و بیت المال را در بین خویشان خود تقسیم کرد و به ظلم و ناعدالتی دست زد، به عبدالرحمن بن عوف گفتند: این نتیجه کاری است که تو کردی، گفت: تصور نمی کنم این گونه باشد، من هم از او کناره گیری میکنم؛ میگویند دیگر به خانه عثمان نرفت و در مرض فوتش هم وقتی عثمان به دیدنش آمد رویش را از او گرداند و گفت: چه کنم دیگر کار از من گذشته است.شرح و پاورقی نهج البلاغه عبده، ص 30؛ و شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 196
"مع هن و هن"
(با چیزهای دیگری که نمی خواهم بگویم.)
در عرب به چیزهایی که ذکرش قبیح است و باید به اشاره و کنایه باشد "هن" میگویند. پس مسائل دیگری هم در کار بوده و علتهای دیگری هم بوده که حضرت میفرمایند: نمی خواهم بگویم.