دیگری رفته بودند و اطراف من کسی نبود، عده و عده نداشتم، و اگر با اهل بیتم قیام میکردم همه آنها شهید میشدند و به مقصد هم نمی رسیدم؛ لذا من نخواستم اهل بیت و وابستگان به پیغمبراکرم (ص) از بین بروند و این سلسله قطع شود، بقای نسل پیغمبر خواسته خدا بوده است، در واقعه کربلا حضرت سیدالشهداء و همه اصحاب و اولاد آن حضرت شهید میشوند، خدای تبارک و تعالی از روی تفضل چنان بیماری را بر حضرت زین العابدین (ع) مستولی میکند که دشمن تصور میکند او از دنیا خواهد رفت و در صدد قتل آن حضرت برنمی آید، و این لطف خدا بود که بیماری را بر حضرت زین العابدین مستولی کند تا شجره امامت باقی بماند، اگر نبود بیماری آن حضرت او را هم شهید میکردند و تقریبا نسل پیغمبر منقطع میشد. مسأله بقاء شجره نبوت مسأله مهمی است، باید به عنوان یادگار باقی بماند تا مردم را متوجه پیغمبر کند. پس دلیل این که حضرت علی (ع) برای گرفتن حق خود قیام نکرد نداشتن نیرو بود.
ابن ابی الحدید از کتاب "صفین" نصر بن مزاحم نقل میکند که حضرت علی بعد از وفات رسول الله بارها میفرمود: "لو وجدت أربعین ذوی عزم !"شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 22 کاش من چهل نفر صاحب تصمیم پیدا میکردم؛ بعد حضرت ناراحتی خود را از وضع موجود بیان میکند و میفرماید:
"و اغضیت عن القذی، و شربت علی الشجی"
(و چشم پوشیدم بر خاشاکی که در چشم بود، و آشامیدم در حالی که استخوانی در گلویم گیر کرده بود.)
"قذی" یعنی آشغال، وقتی خاشاکی به چشم انسان رفته باشد نمی تواند چشم را روی هم بگذارد، و وقتی استخوان در گلویش گیر کرده باشد نمی تواند آب بیاشامد، اما حضرت علی برای بیان شدت ناراضی بودن خود از وضع موجود