صفحه ۴۱۹

نوعا در آن منطقه چشمه و آب جاری وجود نداشت، آب باران در گودالها جمع می‎شد، بو می‎گرفت، کرمها در آن رشد می‎کردند، حیوانات در آن بول می‎کردند، باد گرد و خاک در آن می‎ریخت، آنها هم مجبور بودند از آن آب بیاشامند.

"و تأکلون الجشب"

(و غذاهای سخت و خشن را می‎خوردید.)

در آن زمان بسیاری از مردم مکه اصلا نمی دانستند نان چیست ! نقل می‎کنند در آن زمان شخصی مقداری گوشت پخته را روی نانی گذاشته و به عربی داد، او خیال کرد این نان ظرف گوشت پخته است، گوشت را خورد و نان را تحویل داد، گفت ظرفش را بگیر! اصلا نمی دانستند نان گندم چیست. اگر نانی هم تهیه می‎کردند از آرد هسته خرما بود، آنها حیوانی را می‎کشتند و گوشت آن را می‎خوردند.

نقل می‎کنند که ابو برده می‎گفت: شنیده بودیم هر کس نان بخورد چاق می‎شود، ما هم که نان ندیده بودیم همه اش خوراکمان گوشت شتر بود، وقتی خیبر را فتح کردیم در منزل یهود خیبر نان پیدا کردیم شروع به خوردن کردم و به خود نگاه می‎کردم که آیا چاق می‎شوم یا نه !منهاج البراعة، ج 3، ص 365 به هرحال از غذاهای لذیذ در آن بیابان خبری نبود، حتی از نان هم که یک غذای عادی است خبری نبود.

"و تسفکون دماءکم"

(و خون همدیگر را می‎ریختید.)

ممکن است کسی غذای سخت بخورد و بدبخت هم باشد اما انسان باشد، عواطف انسانی در او زنده باشد، اینها این گونه هم نبودند، برای این که شتری از قبیله ای به چراگاه قبیله دیگر رفته بود، بین دو قبیله چهل سال جنگ در گرفت و خون همدیگر را می‎ریختند.

ناوبری کتاب