بیرون کرده اند یا از آن مقام بیرون آمده و در بیابانی سوار بر شتر راه را گم کرده و بدون آب و غذا مانده؛ این شعر را میگوید که چقدر دور است بین آن روز و این روز.
احتمال میرود حضرت با خواندن این شعر بخواهد بفهماند: من یک روزی شخص دوم اسلام بودم، بعد از پیغمبر من بودم، شمشیرزن در جبهه ها من بودم، برادر پیغمبر بودم، از نظر علم در مقام اول بودم، و یک روز هم در نخلستانها مشغول کشاورزی بودم. احتمال دیگر این که حضرت خواسته اند بفرمایند: چقدر فاصله بود بین من و آنها، آنها مقام شامخی برای خودشان درست کرده بودند و من مشغول کشاورزی بودم.
"فیا عجبا!! بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته"
(پس چقدر شگفت آور است که ابوبکر در زمان حیاتش فسخ بیعت مردم را درخواست مینمود - یعنی مرتب میگفت: اقیلونی، اقیلونی، خلافت را از من بگیرید و به دیگران بدهید - ولی خلافت را برای دیگری بعد از وفات خودش عقد بست !)
در تاریخ زیاد نقل شده که ابوبکر هر کجا گیر میکرد میگفت: "اقیلونی، اقیلونی" یعنی این خلافت را از من بگیرید و به دیگران بدهید، خلافت را برگردانید - این از تقدس نمایی او بوده - و در جای دیگر دارد که ابوبکر میگفته: "اقیلونی، اقیلونی و لست بخیرکم و علی فیکم" خلافت را از من بگیرید و من بهتر از شما نیستم در حالی که علی در بین شماست. بعضی از بزرگان گفته اند: منظورش از این کلام تحریک به کشتن علی (ع) بوده است.بحارالانوار، ج 1، ص 28، باب 1، روایت 14؛ و ج 28، ص 201، باب 4، روایت 14؛ و منهاج البراعة، ج 3، ص 57
حضرت میفرماید: اگر علاقه ای به خلافت نداری و میگویی از من بگیرید، چرا خلیفه بعد از خود را تعیین میکنی ؟ اظهار بی علاقگی به خلافت دکان بوده است.
ابن ابی الحدید میگوید: ابوبکر در لحظات آخر زندگی هنگام جان کندن عثمان را