صفحه ۳۲

در شرح نهج البلاغه خوئی روایتی را از کتاب احتجاج طبرسی نقل می‎کند: "عن عامر الشعبی، عن عروة بن الزبیر، عن الزبیر بن العوام، قال: لما قال المنافقون ان ابابکر تقدم علیا و هو یقول أنا اولی بالمکان منه، قام ابوبکر خطیبا فقال: صبرا علی من لیس یؤول الی دین و لایحتجب برعایة و لایرعوی لولایة، اظهر الایمان ذلة و أسر النفاق غلة، هؤلاء عصبة الشیطان و جمع الطغیان، یزعمون أنی أقول انی أفضل من علی، و کیف أقول ذلک و ما لی سابقته و لا قرابته و لا خصوصیته، و وحد الله و أنا ملحده، و عبدالله قبل ان اعبده"منهاج البراعة، ج 3، ص 41.

زبیر بن عوام می‎گوید: وقتی که منافقین گفتند ابوبکر مقام علی را گرفته و می‎گوید من مقامم از علی بالاتر است، ابوبکر برای سخنرانی ایستاد و گفت: باید صبر کنیم بر کسانی که دین ندارند، اینهایی که منافق هستند و از روی ذلت ایمان را اظهار کرده اند و در دلشان نفاق است می‎گویند که من می‎گویم از علی افضل هستم، چطور من چنین حرفی می‎زنم ؟ در حالی که سابقه علی را ندارم، خویشاوندی که علی با پیغمبر دارد من ندارم، خصوصیات علی را ندارم، و وقتی او موحد شد من هنوز ملحد و کافر بودم و او اولین مردم است که ایمان آورد، و قبل از این که من عبادت خدا را کنم او عبادت می‎کرد.

هدف ابوبکر از این سخنان این بود که بگوید من این قدر می‎فهمم که علی از من افضل است، آن گونه نیستم که شما تصور می‎کنید، و علی را خوب می‎شناسم، و این که این مقام را گرفته ام مصلحت این بوده است. توجیه آنها به این صورت بود که علی جوان است، و از طرف دیگر او در جنگها سران قریش را کشته است و لذا از او کینه دارند و اگر او را به خلافت نصب می‎کردیم همه اطاعت نمی کردند و نظام اسلام از هم می‎پاشید، برای این که نظام اسلامی نپاشد مصلحت این بود که غیر از علی باشد! همین که بعضی ها می‎گویند مقدم داشتن مصلحت بر حقیقت؛

ناوبری کتاب