در شرح نهج البلاغه خوئی روایتی را از کتاب احتجاج طبرسی نقل میکند: "عن عامر الشعبی، عن عروة بن الزبیر، عن الزبیر بن العوام، قال: لما قال المنافقون ان ابابکر تقدم علیا و هو یقول أنا اولی بالمکان منه، قام ابوبکر خطیبا فقال: صبرا علی من لیس یؤول الی دین و لایحتجب برعایة و لایرعوی لولایة، اظهر الایمان ذلة و أسر النفاق غلة، هؤلاء عصبة الشیطان و جمع الطغیان، یزعمون أنی أقول انی أفضل من علی، و کیف أقول ذلک و ما لی سابقته و لا قرابته و لا خصوصیته، و وحد الله و أنا ملحده، و عبدالله قبل ان اعبده"منهاج البراعة، ج 3، ص 41.
زبیر بن عوام میگوید: وقتی که منافقین گفتند ابوبکر مقام علی را گرفته و میگوید من مقامم از علی بالاتر است، ابوبکر برای سخنرانی ایستاد و گفت: باید صبر کنیم بر کسانی که دین ندارند، اینهایی که منافق هستند و از روی ذلت ایمان را اظهار کرده اند و در دلشان نفاق است میگویند که من میگویم از علی افضل هستم، چطور من چنین حرفی میزنم ؟ در حالی که سابقه علی را ندارم، خویشاوندی که علی با پیغمبر دارد من ندارم، خصوصیات علی را ندارم، و وقتی او موحد شد من هنوز ملحد و کافر بودم و او اولین مردم است که ایمان آورد، و قبل از این که من عبادت خدا را کنم او عبادت میکرد.
هدف ابوبکر از این سخنان این بود که بگوید من این قدر میفهمم که علی از من افضل است، آن گونه نیستم که شما تصور میکنید، و علی را خوب میشناسم، و این که این مقام را گرفته ام مصلحت این بوده است. توجیه آنها به این صورت بود که علی جوان است، و از طرف دیگر او در جنگها سران قریش را کشته است و لذا از او کینه دارند و اگر او را به خلافت نصب میکردیم همه اطاعت نمی کردند و نظام اسلام از هم میپاشید، برای این که نظام اسلامی نپاشد مصلحت این بود که غیر از علی باشد! همین که بعضی ها میگویند مقدم داشتن مصلحت بر حقیقت؛