صفحه ۳۱۲

حکم قرار داده اند ما هم قرآن را حکم قرار می‎دهیم.

حضرت علی قبول نمی کرد، ولی کار به جایی رسید که جان حضرت و یارانش از ناحیه منافقین به خطر افتاد، حضرت از روی ناچاری حکمیت را پذیرفت، قرار بر این شد که یک حکم از جانب معاویه و یکی هم از طرف حضرت علی باشد، معاویه عمروعاص را حکم قرار داد، حضرت فرمود من عبدالله بن عباس را حکم قرار می‎دهم، اینها گفتند ابوموسی اشعری باشد، او پیرمرد مقدسی بود، زودباور بود و خیلی دست به عصا راه می‎رفت و زود فریب می‎خورد. حضرت هم برخلاف میلش ابوموسی را به عنوان حکم قرار داد، و نتیجه اش این شد که عمروعاص و ابوموسی بعد از مجالس زیادی که داشتند قرار بر این گذاشتند که حضرت علی و معاویه را از حکومت خلع کنند و مسلمانها هر کسی را خواستند برای حکومت انتخاب کنند، این پیشنهاد از طرف عمروعاص بود و ابوموسی هم پذیرفت؛ وقتی خواستند تصمیم خود را به مردم اعلام کنند، ابوموسی به عمروعاص گفت شما حکم خلع معاویه را اعلام کنید، عمروعاص به ابوموسی گفت شما پیرمرد محترمی هستید و شخصیت شما از من مهمتر است اول شما اعلام کنید بعد من اعلام می‎کنم، ابوموسی در حضور مردم اعلام کرد: همین طور که من این انگشتر را از دستم درآوردم علی را از خلافت خلع کردم؛ بعد عمروعاص در حضور مردم گفت: همین طور که من این انگشتر را به دست می‎کنم معاویه را به خلافت مسلمین نصب کردم؛ عمروعاص ابوموسی را فریب داد و نتیجه حکمیت این شد که حضرت علی از حکومت کناره گیری کند و معاویه حاکم مسلمین شود. این خیانت بزرگی بود که در جنگ صفین صورت گرفت و اشعث از سران این خیانت بود. بعدا افرادی که این خیانت را کردند عده ای از خوارج شدند و عده ای هم منافق.وقعة صفین، ص 545 و 546؛ شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 255 و 256؛ و منهاج البراعة، ج 4، ص 113 و 114

ناوبری کتاب