نماینده متفاوت داشته باشد. بنابراین حکم یکی بیشتر نیست، و هر کس این حکم را فهمیده حق را فهمیده و هر کس نفهمیده اشتباه کرده. لذا حضرت میفرماید:
"و الههم واحد! و نبیهم واحد! و کتابهم واحد!"
(در حالی که خدایشان یکی است ! و پیغمبرشان یکی است ! و کتابشان - قرآن - یکی است !"
بنابراین از راه وحدت خدا و وحدت پیغمبر و وحدت کتاب کشف میکنیم که حکم خدا یکی است، پس یکی از دو حکم "حکم الله" و دیگری باطل است.
احتمال دوم: وجه دیگر برای این که بگوییم تصویب درست است این که گفته شود خدا یکی است اما دستور داده که مثلا معاویه وظیفه اش جنگیدن با علی است و علی وظیفه اش جنگ با معاویه، اصلا خدا دستور اختلاف داده، هر دو نظر دستور خداست، پس هر دو حق است، البته این را هم نمی توانیم بگوییم؛ زیرا حضرت میفرماید:
"أفأمرهم الله تعالی بالاختلاف فأطاعوه ؟ أم نهاهم عنه فعصوه ؟"
(آیا پس خدای تعالی آنها را امر کرده به اختلاف و آنها اطاعت خدا را کرده اند؟ یا این که خدا آنها را از اختلاف نهی کرده پس معصیت خدا را کرده اند؟)
در "أم نهاهم" "أم" یا عاطفه و یا منقطعه است به معنای "بل نهاهم"، وقتی میگوییم: خداوند بشر را از اختلاف نظر نهی کرده است، منظور زمانی است که بخواهند یکدیگر را نفی کنند، نه این که خداوند اصل فکر کردن را از بشر گرفته، خداوند این را فرموده که اگر شما حق را فهمیدی باید بپذیری و زیر بار آن بروی، نه این که هر کسی بگوید من حق هستم و یکدیگر را نفی کنند، این همان است که خداوند میفرماید: (و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم)سوره انفال، آیه 46 با هم نزاع نکنید که ضعیف میشوید.
آنها اگر از طریق حق میرفتند دچار اختلاف نمی شدند و حال آن که کتاب