هر دو حکم الله واقعی است. حضرت میفرماید:
"ثم یجتمع القضاة بذلک عند الامام الذی استقضاهم، فیصوب آراءهم جمیعا"
(پس از آن جمع میشوند آنهایی که در این مسأله حکم کرده اند پیش امامی که آنان را قاضی قرار داده، و آن امام رأی همه اینها را تصویب میکند.)
"استقضاء" از باب استفعال است؛ یعنی خواسته و طلب کرده از اینها که قاضی باشند. "قضاة" جمع "قاضی" است. شاید اشکال حضرت در اینجا به عثمان یا به معاویه باشد، که اگر مثلا قاضی عراق در یک مسأله حکمی داده و قاضی حجاز هم در همان مسأله حکم دیگری، اینها هر دو را تصویب کرده اند، در حالی که دو نظر مخالف هم بوده و نمی شود که هر دو حق باشند.
حضرت در این قسمت مسأله تصویب را محکوم میکند، تصویب یعنی این که ما هر دو نظر متضاد را بگوییم حق اند؛ مثلا هم معاویه حق است که در مقابل حضرت علی میجنگید و هم علی (ع)، هم طلحه و زبیر حق هستند که با حضرت علی جنگیدند و هم حضرت علی (ع)؛ ما قائل به تصویب نیستیم، حال چه در مورد دو نظر مخالف از یک مجتهد چه در مورد دو نظر مخالف از دو مجتهد.
دلایل و احتمالات فرضی برای اثبات نظریه تصویب و رد آنها
برای این که بتوانیم نظریه تصویب را درست کنیم پنج احتمال وجود دارد، و حضرت میخواهد هر پنج احتمال را نفی کند.
احتمال اول: وجود دو خدا؛ این که بگوییم دوتا خدا داریم، یک حکم از طرف این خدا و حکم دیگر از طرف خدای دیگر. این احتمال قطعا باطل است؛ چون این نیاز به دو تشکیلات دارد، و باید هر خدایی برای خود پیغمبر و کتابی جداگانه داشته باشد، در صورتی که یک خدا هست و یک پیغمبر و یک کتاب، و نمی شود که یک خدا نماینده اش دو گونه حرف بزند و دو حکم بیان کند، و یا خدا دو