استحسانات ظنی به دست میآید؛ و آنچه از راه قرآن و سنت صریح به دست آید فهم است نه رأی. رأی یعنی این که از روی قرائن و شواهد و مصالح و مفاسد و ملاکات و خصوصیاتی که به عقلشان میرسد حکم کنند که حکم خداوند باید این گونه باشد؛ ائمه (ع) فرموده اند این قبیل رأی نمی تواند ملاک تشخیص احکام باشد. اکثر اهل سنت به قیاس و استحسان عمل میکنند، مخصوصا پیروان ابوحنیفه که از همه بیشتر، و حنابله از همه کمتر.
مطلب دوم مسأله تصویب و تخطئه است که آنان نوعا اهل تصویب میباشند، ما در مورد هر دو مطلب در درس گذشته مفصلا بحث کردیم. حضرت در این خطبه به هر دو مسأله نظر دارند.
قسمتی از خطبه را که در جلسه قبل خواندیم مرور میکنیم؛ حضرت میفرماید:
"ترد علی أحدهم القضیة فی حکم من الاحکام فیحکم فیها برأیه"
(وارد میشود بر یکی از این فقها یا قضات قضیه ای، پس حکم میکند در آن قضیه به رأی خودش.)
"قضیه" از ماده "قضاء" است، یعنی چیزی که میخواهد مورد قضاوت قرار گیرد - "قضیه" همان "دعوا" است - "فیحکم فیها برأیه" این شخص در این قضیه به جای این که به کتاب خدا مراجعه کند و اگر نفهمید از باب علم پیغمبر یعنی حضرت علی سؤال کند، طبق درک خودش که از روی قیاس و استحسانات به دست آورده حکم میکند، و این را اصطلاحا رأی میگویند.
"ثم ترد تلک القضیة بعینها علی غیره فیحکم فیها بخلافه"
(سپس وارد میشود همین قضیه بر عالم دیگری پس حکم میکند برخلاف آن عالم.)
این یک اعتراض حضرت که چرا علم را از مسیر واقعی آن به دست نمی آورند و طبق رأی و استحسان خودشان نظر میدهند. اعتراض دوم حضرت این است که آن کس که این دو قاضی را نصب کرده هر دو نظر را تصویب میکند، و میگوید