دلیل بر صحت آن میباشد؛ و بسا آن را در حد اجماع اهل حل و عقد تنزل میدهند، و گاهی تنزل میدهند و میگویند اجماع تمامی اهل حل و عقد هم لازم نیست و اگر بعضی از آنها هم اجماع کردند حجت است. خلافت خلیفه اول را هم بر همین اساس درست میکنند، میگویند: امت پیغمبر بعد از رحلت آن حضرت اجماع کردند بر خلافت خلیفه اول. اگر به آنها گفته شود اجماع همه امت نبود؛ زیرا سلمان، مقداد، عمار، عباس، حضرت علی و عده ای دیگر در آن اجتماع نبودند، در سقیفه پنج نفر با ابوبکر بیعت کردند، میگویند: بعضی هم که باشند کافی است. به هرحال اهل سنت برای اجماع موضوعیت قائل اند، و خود اجماع را حجت میدانند.ولایت فقیه، ج 2، ص 65 تا 68
اما عقل اجمالا حجت است. اهل سنت عقل ظنی را حجت میدانند، قیاس و استحسان را حجت میدانند، و از این راه احکام را استنباط میکنند.
شیعه به پیروی از ائمه (ع) عقلیاتی را که برای انسان مظنه ایجاد کند حجت نمی دانند، اما اگر حکم عقل قطعی باشد شیعه آن را حجت میداند و در فقه به آن تکیه میکند، مثل مستقلات عقلیه که عقل حکم میکند به این که احسان خوب است و ظلم قبیح است، و مواردی از این قبیل که عقل به طور صریح حکم میکند.
بطلان قیاس و استحسان در فقه شیعه
بنابراین یکی از اختلافات اساسی علمای شیعه و علمای اهل سنت در روش استنباطهای فقهی عبارت است از مسأله قیاس و استحسان. در روایات زیادی ائمه (ع) به مبارزه با این مسأله پرداخته در این رابطه به اصول کافی، ج 1، ص 54، باب البدع و الرأی و المقائیس مراجعه کنید. و فرموده اند: با این عقول ناقصه نمی شود احکام خداوند را استنباط کرد. از جمله روایت صحیحه ای است که