وقتی بنابر این است که ما احکام خدا را از کتاب و سنت پیغمبر و عترت بگیریم، ممکن است در مواردی به نتیجه قطعی نرسیم، از باب این که مثلا اخبار متعارض باشد و نتوانیم بعضی را بر بعض دیگر ترجیح دهیم، در اینجا میگوییم نمی دانیم. این که بزرگان پس از عمری زحمت در قرآن و احادیث و روایات و تاریخ و فقه و علم رجال و علم درایه در بعضی مسائل میفرمایند "مشکل است" یا "فیه تأمل" یا "احوط این است" یعنی ما حکم این مسأله را نمی دانیم، اما راه احتیاط برای این که نجات پیدا کنی این است؛ و این همان "لا أدری" است که نصف علم است. اما کسی که پایه علم او به احکام و قوانین، کتاب و سنت نیست، اگر در موردی با مشکل روبرو شد کتمان میکند و یا چیزی میبافد.
"تصرخ من جور قضائه الدماء، و تعج منه المواریث"
(از قضاوت ناحقش خونهایی که به ناحق ریخته در خروش است، و فریاد میراث بر باد رفتگان از قضاوت ناحق او در گوش است.)
"تصرخ" یعنی فریاد میزند، اما چون این فریاد به خون نسبت داده میشود ما تعبیر به خروش میکنیم، و گاهی هم این فریاد را به صاحبان خون نسبت میدهیم. "تعج" هم به همین معناست. در نهج البلاغه آمده است: "یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات"نهج البلاغه عبده، خطبه 198 خدا میداند فریاد وحوش را در بیابانها. کسی که تکیه گاه علمی او کتاب و سنت نیست و آراء شخصی در احکامش دخالت دارد و قضاوتهایش برخلاف حق است، خونهای به ناحقی که به واسطه قضاوت او ریخته شده و ارثهای به ناحقی که تقسیم شده فریاد میکنند؛ البته این تشبیه است، یعنی صاحبان خون دادشان بلند و خروشنده اند؛ و اگر اینجا کسی این داد را نفهمد روز قیامت معلوم میشود که این قاضی به ناحق حکم کرده است؛ و آنجاست که گریبانش را میگیرند. و آن خروش و فریاد خونها در قیامت مجسم میشود.