ندارد به رأی خودش عمل میکند و بعد هم به آن یقین پیدا میکند. این خاصیت جو است، انسان گاهی اوقات تحت تأثیر جو قرار میگیرد حتی جوی که خودش درست کرده باشد، مطلبی را میبافد و خودش هم میداند مایه ندارد، ولی وقتی یک عده ای قبول کردند و محور شد کم کم خودش هم باورش میآید.
میگویند روزی ملانصرالدین گفت مردم ! فلان جا آش میدهند، بعد دید مردم هر کدام یک ظرف برداشته و میدوند، گفت نکند راستی آنجا آش بدهند خودش هم یک ظرف برداشت و شروع به دویدن کرد! جو این گونه است، به همین دلیل گاهی اوقات حتی خود انسان مطلبی را درست کرده و میداند چیزی در آن نیست اما خود او را تحت تأثیر قرار میدهد، و این مصیبت است. انسان باید برای فهم مسائل و عمل به حق تحت تأثیر جو قرار نگیرد، ذهنش را از همه چیز خالی کند، فکر کند ببیند آیا این مطلب حق است یا نه، اگر حق است به دنبال آن برود.
این کلام حضرت که میفرماید "ثم قطع به" دو احتمال دارد: یکی این که به چیزهایی که برای رفع مشکل بافته یقین پیدا میکند. احتمال دیگر این که "قطع" به معنای بریدن باشد، یعنی بعد با آنچه که خودش بافته میبرد، یعنی فصل خصومت میکند و مشکلات را حل مینماید.
"فهو من لبس الشبهات فی مثل نسج العنکبوت"
(پس او در پوشش شبهات همچون عنکبوتی است گرفتار تارهای خود.)
ممکن است "لبس" باشد به معنای اشتباه و ممکن هم هست "لبس" باشد به معنای پوشش، شبهات مثل لباسی است که انسان میپوشد؛ و چون در حقیقت لباس محیط به انسان است، شبهات و بافته های غلط، این دسته را احاطه کرده است، و این بافته ها و شبهات مثل بافته های عنکبوت است، همان گونه که بافته های عنکبوت آن را احاطه میکند بافته های اینها هم آنها را احاطه کرده است، به قرینه "نسج العنکبوت" به نظر میآید که "لبس" بهتر باشد.