مرتب باشد خوش است، و با نبود آب و علف زندگانی آن فلج میشود. شئون زندگی حیوانات در آب و علف و خوراک خلاصه میشود، اما اهمیت انسان به فکر و عقاید و معنویات است، انسانیت انسان به ایمان و اخلاق و معنویات اوست. بنابراین اگر متصدیان فرهنگ جامعه کج شوند، ضررشان برای جامعه از هر گروه دیگری بیشتر است؛ زیرا اینها عقاید و افکار جامعه را تنظیم میکنند، و خوراک فکری به جامعه میدهند.
انسانیت انسان و امتیازی که از سایر حیوانات دارد به اراده و فکر و عقایدش میباشد. کسانی که عهده دار فرهنگ جامعه هستند، اگر افکارشان غلط باشد، افکار مستقل نباشد، افکار استعماری باشد، و باعث شوند که فکر جامعه عوض شود و در مسیر باطل بیفتد، اینها انسانیت انسان را از بین میبرند، و ضربه ای را که به جامعه میزنند از همه بیشتر است؛ زیرا فرهنگ زیربنای ساختمان انسانیت است، و باید بر اصول صحیح مبتنی باشد تا انسان انسان کامل شود.
نفوذ استعمار از راه فرهنگ
استعمارگران وقتی میخواهند کشوری را استعمار کنند، سعی میکنند افکار آن جامعه را عوض کنند، با عقاید و افکار مردم کار دارند، کاری میکنند که آنها نتوانند خوب فکر کنند، فکر جامعه را در اختیار میگیرند، خوراک فکری به جامعه میدهند، برای این که میدانند اگر فکر جامعه را دزدیدند سیاست و اقتصاد هم به دنبالش میآیند؛ چون زیربنای همه شئون انسان همان فکر است.
روی این اصل حضرت علی (ع) میفرماید: مبغوضترین خلایق در نزد خدا دو دسته هستند، و این دو دسته وجه مشترکشان این است که هر دو با افکار و عقاید و اخلاق جامعه در ارتباطند، معنویات مردم دست اینهاست: یک دسته آنهایی که ارشاد کنندگان مردم هستند، و معارف مردم و وظایف آنان را برای آنها