در جوامع ما افراد متقدسی که خیلی تند هستند و انقلابی های خیلی تند، همه از راه حق منحرف شده اند و ضربه میزنند. همان طور که دشمن ضربه میزند دوست نادان هم ضربه میزند، باید انسان معتدل باشد، مقدستر از پیغمبر نشوید. متأسفانه افرادی که اصلا بوی انقلاب به مشام آنها نرسیده حالا از انقلابی ها هم انقلابی تر شده اند، تندرویهای آنها سبب میشود عناصر مفید را کنار بزنند، هر روز معرکه درست میکنند، روح یأس در مردم ایجاد میکنند، وبال جامعه میشوند. پیغمبراکرم (ص) قوه جاذبه اش بیش از قوه دافعه اش بود، نیروها را جذب میکرد، آدمهایی را که خیلی انقلابی نبودند نیز نگه میداشت و طرد نمی کرد.
حضرت امیر همان طور که گرفتار قاسطین و مردم صفین بود همان طور گرفتار خوارج هم بود، خوارج مردمی بودند که میخواستند مقدستر از حضرت علی (ع) بشوند، اول حضرت علی را مجبور کردند حکمیت را قبول کند، بعد گفتند، "لا حکم الا لله"معنای "لا حکم الا لله" در شرح خطبه 40 بیان شده است. (غیر از خدا هیچ کس حق حکم ندارد). خوارج مردمی بودند قاری قرآن، اهل تهجد و نماز شب، و به خیال خود مخلص ! اما مخلصی که خلیفه خدا و حضرت علی را تنها گذاشتند و حتی با او جنگ کردند! مثل بچه هایی که میگویند ما طالب اسلام راستین هستیم ! عمل اینها در کشور ما ضررش خیلی زیادتر از ضد انقلابهایی است که اصلا انقلاب ما را باور نکرده اند. در هر کاری افراط و تفریط غلط است. تفریط یعنی کوتاهی کردن، و افراط یعنی تندروی.
"علیها باقی الکتاب و آثار النبوة"
(بر این راه وسط است کتاب باقی مانده از پیغمبراکرم (ص) و آثار نبوت.)
اضافه "باقی" به "کتاب" از قبیل اضافه صفت به موصوف است، "باقی الکتاب" به معنای کتاب باقی است. ضمیر "ها" در "علیها" به "طریق" برمی گردد، به "طریق" هم ضمیر مؤنث برمی گردد و هم مذکر. در این کلام دو احتمال داده میشود: