صفحه ۹۹

امتداد زمانی؛ بعد مکانی طول و عرض و عمق است، و بعد زمانی بعد چهارم این عالم است؛ و زمان، مقدار حرکت است (به اصطلاح مقیاس حرکت است) و در حقیقت اگر حرکت را از عالم بگیریم دیگر زمان معنی ندارد؛ حرکت، مخصوص ماده و در ذات آن است، و چون خدای تبارک و تعالی مجرد و فوق ماده است بنابراین زمان در ذات حق تعالی راه ندارد.

اگر بخواهیم در این مورد مثالی بزنیم می‎توانیم در نظر بگیریم فردی را که ته چاهی باشد و در بالای چاه ریسمانی را عبور می‎دهند، وقتی ریسمان در حال حرکت است کسی که ته چاه است این ریسمان را در سه حال می‎بیند: قسمتی را مقابل چاه می‎بیند، یک قسمت را می‎گوید از در چاه گذشته، و یک قسمتش را می‎گوید هنوز به در چاه نرسیده است، پس به طور کلی این ریسمان گذرا برای کسی که در درون چاه است به سه قسم حال، گذشته و آینده تقسیم می‎شود؛ اما برای کسی که بالای چاه است و به همه ریسمان احاطه دارد دیگر گذشته و حال و آینده معنا ندارد؛ ما که در چاه طبیعت قرار داریم و خودمان جزء این عالم هستیم ماده برایمان گذشته و حال و آینده دارد، اما خدای تبارک و تعالی که محیط است به عالم ماده و همه عالم ماده مثل زمان و حرکت و غیره مخلوق اوست، به همه آنها احاطه دارد، لذا گذشته و حال و آینده و زمان و مکان برای خدا نیست.

"و لا اجل ممدود"

(و نه دارای اجل ممتدی است که به پایان رسد.)

"وقت معدود" اشاره به ابتدا، و "اجل ممدود" اشاره به انتها و پایان است؛ یعنی نمی توانیم بگوییم خدا مثلا تا دویست هزار سال دیگر هست، زیرا خداوند انتها ندارد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ناوبری کتاب