بود؛ اساس، اساس دیگری شده بود که برخلاف حق بود، نه این که مردم اصول را قبول داشتند و اختلاف بر سر فروع بود.
"و تشتت الامر، وضاق المخرج"
(و امور متشتت شده بود، و تنگ شده بود راه خروج و رهایی مردم.)
"مخرج" یعنی محل خروج، جایی که انسان میخواهد از شط یا رودخانه یا امثال آن بالا بیاید، که اگر تنگ باشد در رفت و آمد برخورد پیدا میشود. مردم نمی توانستند محیطی را که برای خودشان درست کرده بودند تغییر دهند، مردم عادات و شرایطی برای زندگی خودشان درست کرده بودند، و چنان گرفتار این عادات و شرایط شده و در تنگناها و فتنه ها بودند که نمی توانستند از آن بیرون بیایند، یک تحول اساسی میخواست که یک نفر از طرف خدا مبعوث بشود و یکدفعه تمام این عادات و آداب باطل و رسوم غلط را زیر پا بگذارد، و مردم را از این تنگناهایی که گرفتار شده اند نجات بدهد.
"و عمی المصدر"
(و کور شده بود راه بازگشت.)
عرب به محلی که از آن وارد شط میشوند "مورد" و "منهل" میگوید، در مقابل به محل برگشت "مصدر" میگوید؛ حال اگر سیل یا طوفانی بیاید و راه برگشت را کور کند که مردم دیگر نمی دانند به چه صورت خود را نجات دهند، میگویند "عمی المصدر" راه بازگشت کور شد.
در زمان پیغمبراکرم (ص) فتنه ها مردم را احاطه کرده بود، و راه خلاص و نجاتی نداشتند؛ آداب و رسوم جاهلیت، تقلید از پدران و گذشتگان و... گرفتاری برای آنها درست کرده بود و لازم بود پیامبری بیاید و همه اینها را از بین ببرد.
"فالهدی خامل، و العمی شامل"
(پس چراغ هدایت خاموش بود، و کوری و بی چشمی همه گیر شده بود.)