ستون است. مردم راهی نداشتند برای این که نسبت به حق یقین پیدا کنند، افرادی نبودند که مردم را بیدار کنند تا کلمات حق را برای مردم بگویند، با منطق و استدلال با مردم صحبت کنند، و در بعضی موارد هم لازم میشود معجزات و امثال آن تا برای مردم یقین حاصل شود.
"و اختلف النجر"
(و در اصل و ریشه اختلاف شده بود.)
"نجر" در لغت به معنای اصل و ریشه است، به نجار هم نجار میگویند برای این است که با چوبها و ریشه ها که پایه های درخت و اصل درخت است سر و کار دارد نه با شاخ و برگ آن.
گاهی مردم در فروع با هم اختلاف دارند، مثل این که ما همه خدا را قبول داریم، پیغمبر را قبول داریم، قرآن را قبول داریم، نماز را قبول داریم، اما در فروع مثلا شکیات نماز یک اختلاف نظری پیدا کنیم؛ ولی یک وقت در ریشه و اصل اختلاف پیدا میشود، مثلا یک عده خداپرست و موحد میشوند و یک عده ماتریالیست میشوند که قائل به اصالت ماده اند و منطقشان هم منطق دیالکتیک "دیالکتیک" در لغت به معنای منطق جدل، مناظره و محاوره خاصی است ولی معمولا به منطق کارل مارکس گفته میشود که یک منطق مادی و مبنی بر نفی عالم غیب است. است، و میگویند که ما منطق متافیزیک "متافیزیک" یعنی ماوراء طبیعت و حکمت الهی. را قبول نداریم.
مردم عربستان در آن وقتی که پیغمبر(ص) آمد خدای واحد را قبول نداشتند، نبوت را قبول نداشتند، اساس را که خداپرستی بود کنار گذاشته بودند، آنچه مطرح بود بت بود و جنگ و ستیز، عدالت هیچ مطرح نبود، در حقوق انسانی هر کس زور و شمشیر داشت حق با او بود و "الحق لمن غلب" بر آنها حاکم بود؛ پس حضرت علی (ع) میخواهند بفرمایند: اصلا پایه های منطق مردم اختلافی