رعایت بشود، آن وقت میفرماید: "و أنا من شروطها" من هم یکی از شروط هستم.
حضرت ولی معصوم آن عصر بودند؛ اگر انسان بخواهد به شرایط "لا اله الا الله" عمل کند، در درجه اول بایستی زیر بار حکومت حقی که از طرف خدا معین شده برود. در آن زمان یک طرف حضرت رضا(ع) بوده یک طرف هم مأمون عباسی، که به زور و قدرت پدرش بر مردم حکومت میکرده است.
حضرت رضا(ع) میخواهد بفرماید: اگر کسی میخواهد در قلعه محکم خدا باشد و از عذاب خدا نجات پیدا کند، در درجه اول باید از مسیر حق عدول نکند، باطل را بر حق مقدم ندارد، در مقابل طاغوتها و ظالمان تسلیم نباشد، لذا در آخر فرمود: من هم یکی از شروط "لا اله الا الله" هستم.
اگر انسان واقعا در دل باورش آمد که در عالم وجود فقط خدا مؤثر است، هرچه هست از خداست، و دیگران اگر چیزی دارند مال خداست، منهای خدا هیچ کس چیزی ندارد و تعظیم و کرنش در مقابل غیر خدا غلط است، در این صورت به وظایف "لا اله الا الله" عمل میکند، در حکومت هم طرفدار حکومت حق است، حکومتی که طرفدار توحید و عدالت باشد.
نبوت، شرط تحقق توحید در جامعه
اساس اسلام در درجه اول همین شهادت لا اله الا الله است، و بعد از آن شهادت به نبوت پیامبراکرم (ص)؛ برای این که وقتی انسان توحید را قبول کرد میخواهد به وظیفه اش در مقابل خدا عمل کند، میخواهد در مراحل توحید سیر کند و به مرحله کمال توحید و اخلاص برسد، وقتی که میخواهد این راه دقیق را طی کند احتیاج به راهنما دارد، و آن کسی که راهنمای ماست به سوی مراحل توحید و اخلاص، پیامبراکرم (ص) است.
لذا پس از اقرار به توحید اقرار به نبوت میآید، و حضرت امیرالمؤمنین (ع)