میدانی که من فرستاده خدا هستم "فانقلعی بعروقک حتی تقفی بین یدی باذن الله" ریشه کن شو و بیا در جلوی من به فرمان خدا بایست.
در اینجا حضرت علی (ع) میفرماید: "و الذی بعثه بالحق لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوی شدید و قصف کقصف اجنحة الطیر" قسم به آن خدایی که پیغمبر را به حق فرستاد، درخت از جا با ریشه هایش کنده شد و به طرف پیغمبر آمد در حالی که صوت و صدای شدیدی داشت - "قصف" صدایی را گویند که شکننده است، مثل آن صدایی که از به هم خوردن بالهای مرغ بلند میشود - "حتی وقفت بین یدی رسول الله (ص) مرفرفة" - به پهن کردن بالهای حیوانات "رفرف" میگویند - و درخت جلوی پیامبر ایستاد و شاخه هایش را پهن کرد.
"و القت بغصنها الاعلی علی رسول الله (ص) و ببعض اغصانها علی منکبی و کنت عن یمینه" درخت شاخه بالایش را بر روی پیامبر قرار داد و بعضی از شاخه هایش را روی شانه من قرار داد، در حالی که من طرف راست پیامبراکرم (ص) بودم "فلما نظر القوم الی ذلک قالوا علوا و استکبارا: فمرها فلیأتک نصفها و یبقی نصفها" وقتی که مردم قریش چنین معجزه ای را دیدند به پیامبر(ص) گفتند، اما نه از روی تسلیم بلکه از روی برتری جویی و تکبر، دستور بده این درخت نصفش به طرف تو بیاید و نصف آن سر جایش بماند. "فامرها بذلک" پس پیغمبراکرم (ص) همین طور که اینها میخواستند به درخت فرمان داد. "فاقبل الیه نصفها کاعجب اقبال و اشده دویا" پس نصف درخت اقبال کرد به طرف پیغمبراکرم (ص) با عجیب ترین اقبال و شدیدترین صدا؛ "فکادت تلتف برسول الله (ص)" پس میخواست خود را به دور او بپیچد و او را احاطه کند. "فقالوا کفرا و عتوا: فمر هذا النصف فلیرجع الی نصفه کما کان" باز مشرکین از روی کفر و سرکشی گفتند: این نصف را که آمد به طرف شما فرمان بده بچسبد به آن نصف همان گونه که بود.
وقتی دل انسان سرسخت و سیاه شد، هرچه آیت حق را بیشتر مشاهده کند