صفحه ۴۶۳

از جمله هشام بن حکم نیز حاضر بودند. طبق این نقل هشام آن موقع جوان بود و به تعبیر بعضی روایات صورتش هنوز خط پیدا نکرده بود و قهرا ریش هم هنوز نداشته ولی زبان گویایی داشته است. یونس می‎گوید: امام صادق (ع) در این جمع از هشام جریان مذاکره او با عمرو بن عبید را جویا شدند - عمرو بن عبید از علمای اهل سنت و معتزلی مذهب و ساکن بصره بوده است - هشام به حضرت عرض کرد: من در محضر شما خجالت می‎کشم و زبان من توان سخن گفتن را ندارد.

حضرت فرمودند: آنچه را به تو گفتم تخلف مکن، آنگاه هشام گفت: من شنیدم که عمرو بن عبید برای مردم در مسجد بصره صحبت می‎کند، من هم روز جمعه به مسجد رفتم و جلسه بزرگی - دایره گونه و حلقه وار - از مردم و عمرو را مشاهده کردم - جلسه حلقه وار سنتی بود که پیامبر(ص) گذاشتند به جهت این که امتیازی بر کسی در آن نباشد و لذا هر کس وارد جلسه ایشان می‎شد حضرت را نمی شناخت و می‎گفت: محمد کدام یک از شما هستید؟ و این رسمی که بین ما معمول شده که هر کس وارد جلسه ای می‎شود می‎خواهد بالای آن بنشیند رسم بدی است، چقدر خوب است جلسات ما حلقه وار و مسجدی باشد، معلوم می‎شود این سنت اسلامی تا آن زمان هنوز معمول بوده است - رفتم و در آخر جلسه نشستم و گفتم: مردی غریب هستم اجازه می‎دهی مسائلی را سؤال کنم ؟ و او جواب مثبت داد.

پرسیدم: آیا چشم داری ؟ گفت: فرزندم این چه سؤالی است، چیزی را که می‎بینی چرا سؤال می‎کنی ؟ گفتم: سؤالات من از همین قبیل است اجازه بده ادامه دهم، گفت: بپرس، پرسیدم: این چشمی که داری با آن چه می‎کنی ؟ گفت: با آن افراد و رنگها را می‎بینم، پرسیدم: آیا بینی داری ؟ گفت: آری، پرسیدم: با آن چه کار می‎کنی ؟ گفت: به وسیله آن بوها را استشمام می‎کنم - شاید او از سایر خواص بینی غفلت داشته است - پرسیدم: آیا دهان داری ؟ گفت: آری، پرسیدم: با آن چه کار می‎کنی ؟ گفت: به وسیله آن مزه چیزها را می‎چشم، پرسیدم: آیا گوش

ناوبری کتاب