صفحه ۴۶۰

حکیما متعالیا" و این صانع همین طور که عالم و قادر است حکیم هم هست، یعنی کارهایش مطابق حکمت است، "متعالیا" یعنی فوق ماست و جسم نیست، بنابراین نمی شود که مستقیم با همه ما تماس داشته باشد و ما مصالح و مفاسدمان را مستقیما از او جویا شویم، "لم یجز ان یشاهده خلقه" قهرا ممکن نیست که خلق خدا او را مشاهده کنند، "و لایلامسوه فیباشرهم و یباشروه و یحاجهم و یحاجوه" و مردم نمی توانند خدا را لمس کنند و مستقیما با او برخورد داشته باشند و از او مصلحت خود را جویا شوند و با او گفت و شنود و استدلال کنند، و از طرفی ما نیاز داریم که راه و رسم زندگی به ما نمودار شود و به قول ابوعلی سینا نیاز ما به پیامبران از نیاز به ابرو و پلک چشم و گودی کف پا بیشتر است. "ثبت ان له سفراء فی خلقه" پس باید کسانی بین ما و خدا واسطه باشند، "یعبرون عنه الی خلقه و عباده" که اینها زبان گویای خدا برای بندگان او باشند، "و یدلونهم علی مصالحهم و منافعهم" و مردم را بر آنچه که مصلحت و منافعشان در آن است راهنمایی کنند، "و ما به بقاؤهم و فی ترکه فناؤهم" و آنچه را که وسیله بقای مردم می‎شود که اگر آن را ترک کنند فانی می‎شوند، به آنها یادآور شوند.

البته انسان با مردن فانی نمی شود، و مراد از فانی شدن در اینجا این است که اگر چیزی را که باعث کمال است انسان ترک کند به چاه ویل جهنم می‎افتد که در حقیقت این فناست. "فثبت الامرون و الناهون" پس ثابت شد که باید کسانی باشند که امرکننده ما باشند - یعنی به ما چیزهایی را فرمان بدهند که مصلحت است - و نهی کننده و باز دارنده از چیزهایی باشند که به ضرر ماست؛ "عن الحکیم العلیم فی خلقه" از ناحیه خدای حکیم و علیم در خلق او. علت این که اینجا حکیم و علیم را قید می‎کند برای این است که خداوند به مصالح ما عالم است و حکمت هم دارد، یعنی کاری را که مصلحت است انجام می‎دهد. "و المعبرون عنه عزوجل" و پیامبرانی که از طرف خدا تعبیرکنندگان هستند، یعنی زبان گویای حق هستند

ناوبری کتاب